هر ترک گرایی در ضمیر خود یک نژادپرست است
حتما شنیده اید که برخی از کسانی که خود را هویت طلب می نامند (اسم رمز تجزیه طلبی) ملیون ایران را به نژادپرستی متهم می کنند. قبلا در نوشته ای با عنوان هویت طلب یا فعال مدنی عنوان کردم که قوم گرایان هر آن چیزی که خودشان هستند را به بقیه نسبت می دهند و صفات طرف مقابل را با پیش دستی برای خود توصیف می کنند. برای نمونه تاریخ جعل می کنند و برای این که توپ را به زمین حریف انداخته باشند مورخان معتبر و دانشگاهی را جاعل می دانند. زهتابی،فرزانه و... کمونیست هایی از این دست را که حتی دو واحد روش تحقیق هم پاس نکرده اند مورخ نامی و اساتید برجسته دانشگاه های طراز اول کشور و حتی جهان را جاعل می نامند.
ترک گرا ها چه کسی که فقط از زبان مادری حرف می زند و چه فدرالیست ها و تجزیه طلب ها نژادپرست ترین انسان ها هستند. ولی فعلا ترجیح می دهند به ایرانی ها و ارمنی و یونانی ها و کردها این برچسب ها را بزنند. هر چند تبار و نسب برای ایرانی ها بعضا اهمیت داشته است ولی ایرانی ها هیچگاه نژادپرست نبودند. نژادپرستی افتخاری ندارد. از اروپای شرقی تا اسکاندیناوی از نیجریه تا سودان و از مالزی و تا چین و ژاپن نژادپرستان زیادی وجود دارند. مثلا راسیست های ژاپنی ها نژاد خود را از نسلی آسمانی و خورشیدی می پندارند و همین افسانه ها در افریقا و... وجود دارد. البته دقت داشته باشیم که احترام گذاشتن به خود و دوست داشتن تبار و احتمالا نژاد خود الزاما بع معنای راسیسم نیست. مثلا ما این آگاهی را داریم که نیاکان ما ایرانی از گروه پر جمعیتی بودند که خود را آریایی می نامیدند و از نظر پیشرفت و تمدن در سطح خوبی نسبت به زمان خویش بودند. اما قضیه تا همین حد است. ما حرفی از نژادبرتر یا پست تر نمی زنیم. این مسائل مربوط است به تبلیغات سیاسی نازی در یک برهه.
ولی در عثمانی مسئله صورت دیگری داشت. عثمانی خیلی دیرتر از بقیه مردم جهان به شعور و آگاهی ملی دست یافتند و البته هویت ملی در آنجا خود انگیخته نبود. در عثمانی کسی خود را ترک نمی پنداشت و ترکیت به عنوان یک ناسزا و توهین تلقی می شد.با این حال یهودی هایی مانند لئون کوهن و آرمینوس وامبری،موشه کوهن (با نام مستعار آلپ تکین) و بسیاری دیگر از صهیونیست ها تلاش کردند عثمانی ها را تحریک کنند تا میان اعراب و آن اختلاف قومی ایجاد کرده و یهودی ها با استفاده از جنگ و آشوب ها به اورشلیم مهاجرت کنند.
ترک گرا ها چون دیر شروع کرده بودند خواستند تند رو تر و خشن تر باشند. در نتیجه به نژادپرستی رسیدند. آن ها بیشتر از نازی ها به راسیسم پایبند بودند و نژادپرستی را در قالب زبان ترکی پیش می بردند. برای نمونه نشریه پان ترکی بوزقورت که از نشریات اولیه خود بود در بالای صفحه نخست این شعار را داشت "برتر از هر نژادی ترک ها" . حتی در آلمان نازی نیز جراید چنین شعاری را سر لوحه نمی کردند. البته همین ترک ها وقتی به اروپا و آلمان می رفتند با برخوردهای نژادپرستانه مواجه می شدند. در آلمان عده ای همین ترک ها را که در کشور خود نژاد برتر بودند پست خطاب می کردند و خانه و محل های کارشان را به آتش می کشیدند و البته بوزقوردچی های برای این مسئله پاسخی نداشتند.
نتیجه این که نه تنها ملیون ایران عمدتا هیچ گاه نژادپرست نبودند و به هیچ کس به عنوان نژادپست نگاه نکرده اند و اگر هم رگه هایی بوده نتوانسته است به عنوان یک جریان سیاسی غالب نمایان شود بلکه این ترک گرایان بوده و هستند که نژادپرستند. اکنون ترک گرایی از ترکیه به شدت ضعیف شده است. پان ترکیسم برای ترکها یک جوک است. علامت های بوزقورد و ... در تلویزیون ها و روزنامه های ترکیه به نمایش در نمی آید. ولی عده ای عقب مانده و سرخورده در جامعه ما هنوز در حال فکر کردن به چنین مسائلی هستند و از گرگ خاکستری و توتم پرستی هزاران سال پیش تجلیل می کنند. این ناسیونالیسم نیست. ناسیونالیسم ایدئولوژی طبقه متوسط است برای پیش برد منافع و مصالح ملی و توام با علاقه به مردم میهن است. پان ترکیسم ولی ایدولوژی طبقه پست ،بیکار و شکست خورده جوامع می تواند باشد.
از یاد نبریم هویت طلب یا فعال مدنی وجود ندارد. هر کس سخن از ترک گرایی بزند نژادپرست و پد حقوق بشر است. با گرگ خاکستری و ارمنی ستیزی و کرد ستیزی نمی توان به دموکراسی و حقوق بشر نقب زد.
مجله آیدین لیک (روشنفکری) پان ترکان را وابسته به استعمار امریکا معرفی می کند
عده ای از یهودستیزان از نازی ها به خاطر کشتار و هولوکاست تشکر می کنند و با افتخار پرچم آلمان نازی را بالا برده اند. در زیر پرچم نوشته شده است: دست شما درد نکند!
البته این عده از پان ترکها مشخص نکرده اند که آیا به خاظر حملات و جنایت هایی که نئونازی ها در حق مهاجران ترک در آلمان مرتکب می شوند نیز از آنها تشکر می کنند یا خیر! وقتی عده ای شعور، و به ویژه شعور ملی نداشته باشند، خودشان هم نمی دانند چه می کنند.
یک پان ترکیست در حال ادای سلام هیتلری.آقای گونتای جوانشیر که برخی وبلاگ ها او را مترجم آثار ناصر پورپیرار از فارسی به باکویی دانسته اند. او از پان ترکیست های نئونازی است و در حالی که پرچم ترکیه را در دست دارد سلام هیتلری می دهد. بسیاری از ترک های اروپا در خلال جنگ جهانی دئوم بوسیله آلمان ها در کنار کولی و یهودیان سر به نیست شدند.
انجمن قلم آذربایجان جنوبی!
تناقض، دروغ، شعار
امروز یکی از سایت های تجزیه طلب بیانیه ای منتسب به گروه انجمن قلم آذربایجان جنوبی را منتشر کرد که حاوی مجعولاتی بود. در راستای نشان دادن مطالب نادرست آن در زیر سعی می کنیم به بررسی و نقد جمله به جمله آن بپردازیم.
1- ایران کشوری است کثیرالملّه با زبانها و فرهنگهای مختلف، اما فضای فشار و اختناق حاکم در دوران سلسله پهلوی و به دنبال آن، جمهوری اسلامی، از دیدگاه سازمانهای حقوق بشر، بهویژه انجمن قلم جهانی حقیقتی کتمان ناپذیر بوده است
پاسخ: ملیت یک وضعیت ادعایی نیست. به عبارت دیگر ملت شدن روی کاغذ نیست. برای ملت بودن نیاز به همبستگی درون گروهی و غریبه دانستن سایرین ضروری است. ملیت آگاهی به صفات و اوصاف ملت است. آیا در ایران آذری ها خود را یک ملت می دانند؟ یعنی خود را از سایر مردم جدا می پندارند؟ اگر بلی چند درصد این گونه هستند؟ چند درصد از آنها در انتخابات شرکت می کنند، چند درصد به جبهه می روند، چند درصدشان در شهرهای دیگر با مردمان دیگر ازدواج می کنند؟
علاقه آذری ها به مشهد به خاطر امام رضا ،به قم به خاطر حضرت معصومه، به شیراز به خاطر شاه چراغ،حافظ، سعدی، تخت جمشید و ... وصف ناپذیر است. هر سال به ویژه در نوروز هزاران آذری برای تعطیلات به این شهرها می روند و ایران گردی می کنند. همین طور است در خصوص کردها و...
شاید این انجمن دوست داشته باشد یک ملت داشته باشد ولی این اشتیاق دلیل بر ملت بودن آذری ها نیست. آذری ها حتی در جمهوری کذایی باکو هم ملت نیستند. کسی از مردم این خطه در جنگ قره باغ شرکت نکرد و افراد مطلع می دانند که سربازان ارتش باکو می گفتند ما را به روستاهای خودمان ببرید تا از شهر خودمان دفاع کنیم.
اگر سپاه قدس ایران و نیروهای مجاهد افغانی و سلاح ها و مهماتی که ایران به حیدرعلیف می داد نبود، ارامنه تا باکو پیش روی کرده بودند. اعضای انجمن قلم مزبور چون می دانند توان رقابت با نویسندگان مهم و قدر سراسری و شناخته شده مانند محمود دولت آبادی و داستان نویسان و روشنفکران بزرگ را ندارند و آن ها نیز این عده را در بازی خود راه نمی دهند تصمیم گرفته اند چنین انجمنی به پا کنند و الا چه کسی از مردم آذربایجان یا کدام نهاد دموکراتیکی به اینها اجازه داده است با استفاده از اسم ما مردم آذربایجان انجمنی به پا کنند!!
2- به رغم این که اکثریت جمعیت ایران را غیر فارسی زبانان تشکیل میدهند ولی آنان از تحصیل به زبان مادری خود محرومند.
این آمار را از کجا و کدام منبع به دست آورده اند. ما علاقه مند هستیم که جزئیات این سرشماری که این دوستان در اختیار دارند بدانیم و کنترل کنیم. منبع این آمار کجاست. نکند خود اعضا دست به شمارش زده اند.
3- در پی فعالیتهای مؤثر انجمن قلم جهانی و بهویژه شعبههای آن در اروپا، آمریکا و کانادا، تعدادی از نویسندگان، شاعران و روزنامه نگاران ایرانی دربند از مرگ حتمی نجات یافتهاند و در سایۀ همین فعالیت ها، جمهوری اسلامی تحت فشار، به آزاد کردن تعدادی از نویسندگان، شاعران و روزنامه نگاران ایران نیز گردن نهاده است.
هنوز دو ماه از تاسیس این انجمن نمی گذرد. این بیانیه هم احتمالا بیانیه دوم یا سوم انجمن مزبور است، آیا در این دو ماه آقایان موفق شده اند جان چندین نفر را نجات دهند؟ آن هم از مرگ حتمی؟ در این دو ماه جان کدام شاعر یا نویسنده ایرانی در خطر بوده است و کدام نویسنده گرفتار زندان شده است، و این شاعران و نویسندگان چند نفر بوده اند. به نظر نمی رسد منظور انجمن قلم شاعران ملی گرایی چون مصطفی بادکوبه ای و هیلا صدیقی بوده باشد. بسیار مایل هستیم تا منظور انجمن قلم را از آن تعداد شاعری که جانش در معرض خطر "حتمی" بوده است دریابیم و بدانیم با چه ساز و کاری توانسته اند این عده را نجات بدهند. در بخش دوم ادعای شان آمده است در سایه فعالیت های انجمن جمهوری اسلامی مجبور به آزاد شدن تعدادی از روزنامه نگاران و نویسندگان شده است.
یعنی آقایان عده ای را از مرگ نجات داده اند و در عین جمهوری اسلامی از ترس انجمن مزبور عده ای دیگر را آزاد کرده است. من نمی دانم این روزها کدام روزنامه نگاری ممکن است در سایه فعالیت های این عده آزاد شده باشد. این بلوف را نیز باور نمی کنم که یک عده آدم ناشناخته و نا منسجم که تنها توانایی شان بیانیه صادر کردن است بتوانند انجمنی درست کنند که قوی از سایر ارگان های حقوق بشری جهانی بتواند عده ای را نجات دهد. آن هم انجمنی که دو ماه پیش تاسیس شده است. کسانی که ادعای روشنفکری دارند بهتر است کمی شعور برای مخاطبانشان قائل باشند.
4- در واقع نویسندگان، شاعران، منتقدان، روزنامه نگاران، پژوهشگران و کلیه اقشار و طبقات مردم آذربایجان جنوبی (ایران) در میهن خود در تبعید کامل زبانی و فرهنگی به سر میبرند.
حضرات در داخل کشور حضور ندارند ولی استادشان که در تهران زندگی می کند یعنی حسین محمد زاده صدیق اسفندماه سال 1389 در روزنامه شرق مدعی شد در جمهوری اسلامی در طی این سه دهه 30 هزار عنوان کتاب تورکی منتشر شده است و این از افتخارات نظام است. این پیش کسوت در نامه اش به روزنامه شرق در تاریخ 9/12/1389 می نویسد:
"روزنامهی شرق با این مقاله نشان داده است که دنبال «جمهوری ایرانی» است آن هم از نوع جمهوری «پان ایرانیستی» که ترکها در آن حقی نداشته باشند، نه «جمهوری اسلامی» که رهبر معظم آن در سخن با ترکان ایرانی عمد دارند بیتی و یا جملهای به زبان ترکی بیان فرمایند و یا در صدا و سیما نوحههای جانسوز شهدای کربلا به زبان ترکی به طور زنده پخش میشود و یا وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران از اول انقلاب تا کنون به بیش از سیهزار عنوان کتاب ترکی مجوز نشر داده است و یا سازمان تبلیغات اسلامی که کتب متعددی به ترکی منتشر ساخته است. آنها ایران را منهای روحانیت معظم شیعه میخواهند".
کل مقاله را در سایت صدیق بخوانید
http://duzgun.ir/akhbar/sharq.php
با این وجود سوال من از نوینسدگان این بیانیه است که چگونه ادعا می کنید در ایران ممنوعیت زبانی وجود دارد؟ اگر به نامه رسمی استاد و مرادتان که در داخل کشور هر روز یک کتاب در تقبیح بزرگان مملکت منتشر می سازد دقت کنید متوجه خواهید شد که ایران بهشت اقلیت ها و بلکه بهشت تجزیه طلبان است. با این وجود چنین دروغ بافی با چه نیتی صورت گرفته است؟
مسئله اینجاست که خود مردم آذربایجان هیچ تمایلی ندارند تا مطلبی به زبان غیر از فارسی مطالعه کنند و بخوانند . عدم استقبال آذری ها از نوشتجات ترکی چه ربطی به ممنوعیت زبانی دارد. خود این دوستان بیانیه شان را به فارسی می نویسند زیرا به خوبی آگاهی دارند که در غیر اینصورت جدی گرفته نمی شود و کسی رغبتی به خواندن نخواهد داشت.
حال فرض کنیم که در ایران اختناقی است. این اعضای انجمنی که اکنون سالهاست در خارج از ایران زندگی می کنند از جمله رضا براهنی چرا هیچ داستان یا رمانی را به زبان ترکی خلق نمی فرمایند. نکند در کانادا هم دست شونیسم در کار است؟ ما عاجزانه از رضا براهنی تقاضا داریم که بعد از چندین سال زندگی در خارج دست از فارسی نویسی بردارد کمی هم ترکی بنویسد تا به بینیم چه استقبالی از کتاب هایشان خواهد شد و چند نفر داستان ها و قصه هایی که می نویسند را خواهند خواند.
5- . بنا به آمار جمهوری اسلامی و سازمانهای بینالمللی، ترکهای آذربایجان اکثریت نسبی جمعیت ایران را تشکیل میدهند.
وزارت کشور جمهوری اسلامی تا کنون آمار مشخصی در خصوص شماره و تعداد اقوام ایرانی نداده است. اصولا سرشماری در ایران بر خلاف شوروی، بر اساس قومیت و نژاد نیست. پس این هم یکی از دروغ ها و اشکالات بیانیه به شمار می رود. اگر این دوستان آمار رسمی و جدیدی سراغ دارند و یا در دسترشان هست در اختیار بقیه هم قرار دهند. جالب این جاست که به احتمال زیاد این افراد خود را معتبر و دانشگاهی هم می دانند ولی گویا خبر ندارند که در سنت آکادمیک رفرنس دهی اهمیت زیادی دارد. همین طور ما نیاز داریم تا منبع آمارهای بین المللی را نیز بدانیم و آن را نیز کنترل کنیم. خیلی مایلیم بدانیم که این نهادهای بین المللی چگونه در کشور سرشماری کرده اند و چگونه تعداد ترک ها را شمرده اند. اگر در مملکت خفقانی متوجه ترک زبان ها است و آن گونه که شما می گویید در تبعید به سر می برند پس چگونه این نهادهای بین المللی توانسته اند آنها را شمارش کنند؟ و بفمند که اکثریت نسبی جامعه را تشکیل می دهند.
6- ما، گروهی از نویسندگان، شاعران، منتقدان، روزنامه نگاران و پژوهشگران آذربایجانی مقیم خارج از ایران، در پاسخ به نیازی مبرم، درجهت صیانت از زبان و فرهنگ ملی خود گردهم آمدیم و "انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید" را تشکیل دادیم.
اولا شمایی که این صفات را برای خود حمل می کنید آثار و نوشته های جدی خود رانشان دهید تا مردم به بینند که چه کرده اید و چه نوشته اید. امیدوارم این آثار در راستای صیانت از به اصطلاح فرهنگ ملی خودتان به زبان تورکی بوده باشد نه زبان بیگانه فارسی. دوما خوب بود برای صیانت از همین چیزهایی که می گویید بیانیه را هم به ترکی می نوشتید تا نقض قرض نشود.
7- از کلیه حقوق نویسندگان، شاعران و پژوهشگران و روزنامه نگاران آذربایجانی در سراسر جهان قاطعانه دفاع خواهیم کرد ...
البته این مژده را به شما بدهم که بار شما تا اندازه ی زیادی سبک است. زیرا در بین کسانی که شما می خواهید دفاع کنید،- که لابد باید مانند خودتان تجزیه طلب باشند - هیچ پژوهشگر و روزنامه نگاری دیده نمی شود. مگر اینکه بخواهید قصاب ها و ... را که حتی عاجر از نوشتن نام خود هستند را پژوهشگر بنامید.
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد...
نکته مهمی که در این خلاصه مهم باید اشاره کنم این که مردم آذربایجان ترک نیستند و از ترکان خونخوار ضربه های بسیاری دیده اند. ترکها سال های سال آذربایجانی ها را قتل عام کردند. عثمانی ها بارها و بارها تبریز و خوی را ویران کردند و کسی را در آن زنده نگذاشتند.ترک نامیدن آذری ها اشتباه محض است. بر این اساس تنها چند نمونه کوچک از برگه های دست اول تاریخی را در این جا ذکر می کنیم تا نشان دهیم که زبان مردم آذربایجان ترکی نبود.
هنینگ پیرامون زبان آذربایجان می گوید:
It is generally agreed, and indeed not subject to serious doubt, that before the advent of the Turks, Iranian languages were spoken here in Azerbaijan and Zanjan, as elsewhere in Persia.
(Henning, W.B. "The Ancient Language of Azerbaijan," Transactions of the Philological Society (1954): 457)
ترجمه:
پیش از آمدن ترکان به ایران، زبانهای ایرانی در آذربایجان و زنجان مانند سایر ایران رواج داشتند و این نظریه محققین میباشد و تردید واقعی در این موضوع وجود ندارد.
1) هنینگ کتابی تحت عنوان "زبان کهن آذربایجان " دارد که به صراحت ترکی نبودن زبان آذربایجان را در قرون پیش از قرن 9 قمری ثابت می کند. مشخصات انگلیسی کتاب ایشان در بالا آمده است و این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است که باهم آن را مورد بررسی قرار می دهیم.
این گفته ی خود وی در همین کتاب است:
در واقع جای هیچ گونه تردید جدی وجود ندارد که پیش از ورود ترکان، مردم آذربایجان و زنجان نیز همانند مردم سایر مناطق ایران، به یکی از زبانهای ایرانی گفتوگو میکردند
منبع: هنینگ، و. ب.، «زبان کهن آذربایجان»: سایههای شکار شده، بهمن سرکاراتی، نشر قطره، 1378،صفحات 315و316
2) پرفسور احسان یارشاطر:
پرفسور یارشاطر آفریننده ی دانشنامه ی ایران و اسلام است و دانشنامه یIranica به سرپرستی ایشان بزرگترین دانشنامه ی مربوط به فرهنگ و تمدن ایران زمین می باشد. وی هم با دانشمندان بزرگ جهان پیرامون زبان قدیم آذربایجان همسو هستند و بیان دارندکه:
«آذری» نام زبانی ایرانی است که در آذربایجان و تا پیش از گسترش زبان کنونی ترکی، بدان تکلم میشد. سخن گفتن به زبان «آذری» در آذربایجان، طی نخستین سدههای اسلامی، و نیز «ایرانی» بودن آن، در منابع متعدد همان دوره، تصریح و تصدیق شده است .
منبع : Yarshater, E., 1989 "Azerbaijan VII. The Iranian Language of Azerbaijan": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork p. 238
3) اصطخری- قرن 4:
«ابواسحاق ابراهیم اصطخری جغرافینگار سدهی چهارم ق. در نوشتار خود (ص 2-191)، به صراحت زبان مردم آذربایجان را «فارسی» (الفارسیة) میخواند
منبع: اصطخری، ابواسحاق ابراهیم: «المسالک و الممالک»، لیدن، 1927،صفحات 191 و 192
4) مستوفی – قرن 8 ه.ق:
«حمدالله مستوفی» مورخ اوایل سدهی هشتم ق. دربارهی زبان مردم «مراغه» مینویسد: «زبانشان پهلوی مغیر است» (ص 100)؛ و دربارهی زبان مردم «زنجان» میگوید: «زبانشان پهلوی راست (= کامل) است» (ص 67)؛ و دربارهی زبان مردم «گشتاسفی» (ولایتی میان اردبیل و باکو) اظهار میدارد که: «زبانشان پهلوی به جیلانی بازبسته است» (ص 107).
منبع: مستوفی، حمدالله: «نزهةالقلوب»، به کوشش محمد دبیرسیاقی، انتشارات طهوری، 1336
هم چنین این سند از مسعودی مورخ قرن چهارم ه.ق به پارسی و انگلیسی را بخوانید:
According to the famous historian al-Masu'di, who lived in the 10th Century AD, the Persians are:
a people whose borders are the Mahat Mountains and Azarbaijan up to Armenian and Aran, and Bayleqan and Darband, and Ray and Tabaristan and Masqat and Shabaran and Jorjan and Abarshahr, and that is Nishabur, and Herat and Marv and other places in land of Khorasan, and Sejistan and Kerman and Fars and Ahvaz...All these lands were once one kingdom with one sovereign and one language...although the language differed slightly. The language, however, is one, in that its letters are written the same way and used the same way in composition. There are, then, different languages such as Pahlavi, Dari, Azari, as well as other Persian languages. (Al Mas'udi, Kitab al-Tanbih wa-l-Ishraf, De Goeje, M.J. (ed.), Leiden, Brill, 1894, pp. 77-8)
«مسعودی» مورخ اوایل سدهی چهارم ق. در کتاب خود "التنبیه و الاشراف" (ص 8-77) پس از ذکر نام بلاد ایران (مانند: آذربایجان، ری، طبرستان، گرگان، هرات، مرو، سیستان، کرمان، فارس، اهواز و…) میگوید که: «همهی این بلاد، کشوری واحد بودند و پادشاه و زبانی واحد داشتند جز این که در برخی واژگان تفاوتهای داشتند … مانند پهلوی و دری و آذری و دیگر زبانهای فارسی».
منبع:مسعودی، علی بن حسین: «التنبیه و الاشراف»، به تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، 1357 ق.
پروفسور ولادمیر مینورسکی نامیست آشنا در شرقشناسی و ایشان به صراحت در دانشنامه ی زیر در مدخل آذربایجان مینویسند:
‘’ In the beginning of the 5th/11th century the G̲h̲uzz hordes, first in smaller parties, and then in considerable numbers, under the Seldjukids occupied Adharbayjan. In consequence, the Iranian population of Adharbayjan and the adjacent parts of Transcaucasia became Turkophone.”
(Minorsky, V.; Minorsky, V. "Ad̲h̲arbayd̲j̲an " Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007.)
آکادمی علوم باکو، نام آران را بر شمال رود ارس تایید می کند
تصویری که در زیر می بیند از آکادمی علوم بادکوبه گرفته شده است و خط و نگارش نقشه کاملا حکایت از این موضوع دارد. در این نقشه نام آذربایجان به جنوب رود ارس اطلاق شده است و شمال رود ارس به نام آذربایجان و شروان یاد شده است.
در حقیقت این نقشه تاریخی ثابت می کند که اطلاق نام آذربایجان به شمال رود ارس با اهداف سیاسی در سال 1918 ابتدا توسط محمد امین رسول زاده و سپس توسط بلشویک ها پیگیری شد. البته در همان سال کسانی چون شیخ محمد خیابانی به این تلاش ها اعتراض می کردند. شیخ محمد نشریه ای به نام آذربایجان جزو لاینفک ایران در بادکوبه منتشر می کرد. هنگام قیام نیز زمانی که حکومت مساواتی ها نام جمهوری آذربایجان را بر روی دولت مستعجل خود گذاشتند شیخ محمد به نشانه ی اعتراض موقتا نام آذربایجان را به آزادستان تغییر داد.
با توجه به این مسائل تاریخی و اقراری که نهادهای دانشگاهی دولت فعلی باکو دارند استفاده از نام آذربایجان برای شمال ارس غیر علمی و ضد تاریخی است و نام آران صحیح می باشد. جمهوری آذربایجان مطلقا نادرست و غلط است. بگوییم رژیم باکو یا آران.
محمد امین رسول زاده از مبارزان سوسیال دموکرات قفقازی بود. وی در ایران به صفوف مشروطه خواهان پیوست و و روزنامه ایران نو را با مشی پان ایرانیستی منتشر می نمود. با فشار روس ها دولت قاجار مجبور به اخراج رسول زاده از ایران شد زیرا او در عین حال بر علیه دولت روسیه تزاری نیز فعالیت سیاسی می کرد. رسول زاده با خروج از ایران به عثمانی رفت و آن جا با نظریه های کمیته اتحاد و ترقی و پان ترکیسم آشنا شد و بدان گرایش پیدا کرد و سابقه پیشین را فراموش نمود. وی توانست در خلا سقوط تزارها در اثر انقلاب اکتبر ،در سال 1918 دولت مستعجلی در منطقه سملمان نشیت قفقاز یعنی اران به نام جمهوری آذربایجان پدید بیاورد که عمرش کوتاه بود و توسط لنین و با عقب نشینی نیروهای ترکیه از قفقاز سقوط کرد. رسول زاده بعد از آن دوران سرخوردگی را تجربه می کرد و نامه هایی را با دوستان ایرانی خود هم چون تقی زاده و بهار در خصوص اقداماتش رد و بدل می نمود. وی در یکی از نامه هایش به سیدحسن تقی زاده در مورد قفقاز از نبود یک دولت ایرانی مقتدر در این منطقه و نبود کمک های کافی ابراز تاسف نموده که در زیر نمونه آن اورده می می شود- سیاوش دادگر
«اگر در بالای سر ما یک حکومت مقتدر ایرانی
وجود داشت،نه روسها به این سهولت میتوانستند
وارد باکو شوند و نه در قفقازیه این همه
فجایع را میتوانستند مرتکب گردند»- از نامه رسول زاده به تقی زاده
کاوه بیات
اگر چه محمد امین رسولزاده (1884 ـ 1954) بیشتر به عنوان یکی از رجال برجسته قفقاز که نقش مهمی در تاسیس جمهوری آذربایجان ایفا کرد شهرت دارد ولی نام و نشان او در تاریخ معاصر ایران نیز مهم و درخور توجه است. رسولزاده، پس از آن که در یک مرحله از نهضت مشروطه با یک همدلی آشکار و دیدگانی تیزبین، برای پارهای از جراید باکو گزارشهایی از این پیکار تهیه و ارسال داشت. در یک مرحله دیگر، یعنی در پی سرنگونی محمدعلی شاه نه در مقام یک ناظر و گزارشگر، بلکه به عنوان یک اندیشه پرداز سوسیال دموکراسی و یکی از گردانندگان اصلی روزنامه ایران نو، در شکلگیری نهضتی موثر واقع شد که تا مدتها بعد، تاثیر عمدهای بر تحولات سیاسی ایران بر جای گذاشت.
بیش از یک دهه از پیدایش و آغاز به کار کانال های تلویزیونی فارسی زبان در خارج از کشور می گذرد. این کانال ها تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم،مثبت و منفی خود راداشتند و کارکردهایشان از اهداف اولیه و تصورات نخستین فراتر رفت و به تضمن و حاشیه نیز کشیده شد.
تلویزیون ها و حتی رادیو ها که در این نوشتار" رسانه" خوانده خواهد شد با سیاست های تعیین شده قبلی تلاش داشتند اهداف مورد نظر مدیران را به مرحله تحقق برسانند و طبیعتا خروجی این نهادها نیز بر اساس همان اهداف و سیاست ها در دسترس مخاطب قرار می گیرد.
سایت بامداد خبر مقاله ای منتشر کرده است به نام قوم گرایی،توسعه و مردم سالاری که مقاله ای قابل تامل بود.از این بازنشرش را در اینجا مناسب دیدیم- سیاوش دادگر
قوم گرایی،توسعه و مردم سالاری
کورش جنتی
توسعه و پیشرفت و رفاهی که همزاد آن است از اصلیترین عوامل خوشبختی (در معنای فایدهگرای آن، کاستن از رنج و افزایش خوشی) به شمار میآیند. پیش نیاز توسعه و پیشرفت، امنیت و ثباتی است که در سایهی زیست مسالمت آمیز آدمیان در کنار هم دست میدهد و لازمهی این یک، پراکندن تفکری است که همگرایی را در میان آدمیان تقویت و تبلیغ کند. ناسیونالیسم با کارکرد یکپارچگی آفرین خود و با پایفشاری بر روی همسانیها و همگرا کردن باشندگان یک واحد سیاسی، زمینهی لازم را برای توسعه و پیشرفت فراهم میکند. همچنین میهن به این دلیل که سازمان یافتهترین جامعهای است که وجود دارد در اخلاقی و اجتماعی کردن افراد نقش کلیدی دارد.
ادامه مطلب ...