نامه آذربایجانی ها به سفارت باکو در اعتراض به قتل مرزبان ایرانی
جناب اقای الهام علیف رییس کشور جمهوری آذربایجان_ جعل تاریخ ایران و آذربایجان ،سخن رانی های تحریک آمیز و در تعارض با یکپارچگی سرزمینی ایران و پشتیبانی مالی از اشخاص حقیقی و نهاد های تجزیه طلبی چون احمد اوبالی و محمود علی چهر گانی از سوی دولتی که خانواده شما با استبداد تمام مقدرات آن را در دست دارند کافی نبود که خبر دار شدیم مرزبانان شما بر خلاف تمامی کنوانسیون های بین المللی و قوانین حقوق بین الملل،سرباز وظیفه ای ایرانی را در روز چهارشنبه دستگیر نموده و ناجوان مردانه کشته اند.گزارش مرزبانی ارتش ایران نشان می دهد که سرباز ایرانی زنده دستگیر شده و سپس در معرض تیر اندازی قرار گرفته است.آقای علیف ! بترسید از خشم ملتی چون ایران که تا سال 1813 میلادی اجدادتان خود ایرانی بودند و بیاد داشته باشید که ایرانی از همان تبار و ملتی است که سفیر امپراتور روسیه ،یعنی گریبایدوف را به دلیل تعرض به ناموسش در زمانی از میان برد که در اوج ضعف بود و افسوس که پرورش شما در مکتب کمونیسم روسی و اینک دستورات اسراییل سبب شده از واقعیت های تاریخی بی خبر باشید.جناب علیف !گول چند مشاور وابسته به موساد را نخورید و بترسید از روزی که میلیونها آذربایجانی ایراندوست کاسه صبرشان لبریز شود و در اقدامی کاملا مردمی و دلاورانه بلایی را بر دشمنانشان در اران و شروان و قفقاز بیاورند که داستان گریبایدوف در مقابل آن شوخی جلوه کند...لازم است بدانید بر خلاف دروغزنی های نظام مطلقه سلطنتی شما که بیهوده نام جمهوری را بر خود گذاشته است ،آکادمسین های اصیل و دانشگاهی شما نیک می دانند که نام واقعی سرزمین شما به گواهی هزاران نوشته و نقشه تاریخی اران و شروان نام دارد و بهتر است در صورت شک به این دیدگاه سری به موزه ملی باکو-خانه زین العابدین تقی اوف بزنید و از خواب غفلت بیدار شوید...جناب علیف...خود می دانید که کابینه و اطرافیان شما خون ملت مظلوم اران و شروان را مکیده اند و شاهدش فقر گسترده ای است که گریبان مردم مظلوم و دوست ماورای قفقاز را گرفته است و روزانه هزاران نفر از مرز می گذرند تا شاید در سرزمین پدری نانی بیابند.آنهم در کشوری که در زمره ثروتمند ترین کشور های منطقه است.این هشداری است از سوی فرزندان ستار خانی که هفت دولت را زیر بیرق سه رنگ سبز و سپید و سرخ ایرانی می خواست و با پایمردی خود ژنرال های نیکلای دوم را به زانو در آورد...روح ستار خانها و بابک ها در عروق آذربایجانی ها زنده است و خواهشمندیم این هشدار را جدی گرفته و با انتخاب یک کمیته حقیقت یاب نسبت به شهادت جوانی ایرانی مسوولانه رفتار کنید و از ملت ایران بصورت رسمی پوزش بخواهید...جناب علیف.. لازم است از سرنوشت قذافی ها و بن علی ها و الچی بیگ ها عبرت بگیرید و بیش از این با قدرتی فرهنگی تاریخی چون ایران دشمنی نکنید.
علی عجمی آذرابادگانی ایراندوست.29 مهر ماه 1390
دکتر جواد هیئت پزشک و پژوهشگر آذری که رویکرد متفاوتی به تاریخ ایران دارد اخیرا به ترکیه مسافرت کرده است.
همان طور که می دانید پان ترکان احترام زیادی برای ایشان قائل هستند و به وی تاسی می کنند. اما بسیاری از آنان از دیدگاههای وی آگاه نیستند و حتی یک بار هم کتاب وی را نخوانده اند. هیئت مانند سایر پان ترکان همچون زهتابی که سواد و جایگاه علمی زیادی هم ندارد معتقد نیست که گروهی به اسم ترکان از از دیر باز یعنی مثلا 7 هزار سال پیش در شمالغرب زندگی می کردند. وی فردی واقع گرا و با مطالعه تری است بنا براین همچون کسروی و بسیاری دیگر معتقد است که ترکان حداکثر از دوره سلجوقی وارد آذرآبادگان ما شده اند. تفاوتی که قرائت وی با سایرین دارد این است هیئت می گوید باید به هویت ایت عناصر خارجی مشروعیتی داده شود و الخ...
در این نوشته نمیخواهم وارد همه جزئیات این داستان شوم و تنها اشاره می کنم و دوستان علاقه مند می توانند به کتاب خود هیئت و سایر آثار مربوطه مراجعه کنند. در زیر نوشته ای از علی عجمی عزیز را در خصوص یکی از میزگردهایی که دکتر هیئت در آن حضور دارد و با احترام از ایرانیت و هویت ملی یاد می کند می آوریم.
امید است پانترکان با مطالعه نظرات هیئت در این دو صفحه کوتاه قدری هم به منش وی رویکرد متمدنانه ی وی به هویت ملی توجه کنند و قدری به خود آیند.
علی عجمی
پیکره ای را که می نگرید ,نشان گر بخشی از یک میز گرد است که در سالهای پایانی دهه هفتاد برگزار شده و گروهی شامل دکتر پرویز ورجاوند ،دکتر حمید ابریشمی و دکتر جواد هیئت و چند شخصیت دیگر در آن کرد امده اند تا پیرامون ایران و اقوام به مناظره بپردازند و ماحصل این میز گرد در شماره های 8 و 9 فصل نامه مطالعات ملی درج شده که اصل گفتار مربوط به دکتر جواد هیئت را درج کرده ام.
دکتر جواد هیئت در این میزگرد روشن گر ،سخن خود را با شعری ایراندوستانه این چنین آغاز می کند:
چو ایران نباشد تن من مباد...
او مقوله اقوام ایرانی را از زاویه اشتراکات می نگرد و در گفتمان او بیش از
هر چیز تعلق به فرهنگ ایرانی و ایرانیت متجلی و هواید است.می گوید نقاط اشتراک مهم است و وجوه افتراق
میان اقوام ایرانی ثانوی است و تاکید دارد که همه ما از ارس نشین تا بندر عباس
ایرانی هستیم و تنها افتراقمان که ثانوی است همانا فرهنگ محلی و زبان محلی است و
نه بیشتر می گوید ما ایرانی هستیم و می خواهیم با هم زندگی
کنیم.اینها سخنانی درست و منطقی هستند اما زیبا ترین بخش سخن دکتر هیئت اینجاست که می
کوشد در مقام یک پژوهشگر ارزنده ،تاکید کند این مباحثات به هیچ روی نبایستی واجد
تعلقات نژادگرایانه باشد...او از ملت ایران سخن می گوید..از ارس تا بند ر عباس را
متعلق به هویتی یگانه می داند و هوشمندانه نظر می دهد...مفاهیم هویت ملی ،ترکان
ایرانی ،آذری ،همه مفاهیم فرهنگی هستند و رابطه ای با نژاد ندارند...بایستی گفت
آفرین بر دکتر جواد هیئت که این گونه می اندیشد و رابطه خود را با فرهنگ ایرانی و
اشتراکات البته با نظر داشتن وجوه افتراقی که به زعمش عمده نیستند نشان می دهد.
اگر چه به بسیاری از آرا و دید گاه های تاریخی-ادبی
دکتر جواد هیئت ،نقد هایی مستند و جدی وارد است اما بایستی اذعان کرد که منسوب
ساختن ایشان به جریان بی هویت ضد ایرانی پانترکیسم جفایی بر ایشان است و به هیچ
روی شایسته ارباب خرد و معرفت نیست ..من به احترام این پیر خادم زبان ترکی
آذربایجانی -با وجود مرزبندی با پاره ای از دیدگاه هایشان -کلاه از سر بر می
دارم..اویی که ایرانیت ایرانی را فارغ از انتساب به هر تبار و زبان محلی نکته
عزیمت و اوج دانسته است.اگر چه اطمینان دارم ایشان همواره پذیرای هر نقد و دیدگاهی
هستند.
میان گریه می خندم...
دکتر صادق زیبا کلام هفته های پیش در مصاحبه با یکی از مجلات کم تیراژ پایتخت و در پاسخ به پرسش های یک قوم گرا سخنانی گفته که در اصل به نظر می رسد در راستای اتحاد است تا افتراق ولی از آن جا که وی همیشه ژورنالیستی فکر می کند تا آکادمیک و مسائل را ساده می بیند پان ترکان از برخی از گفته های ایشان خوشحال شده اند. این خوشحالی بیشتر از این جهت بود که کسی در روزنامه ها و مجلا کشور قوم گرایان را به رسمیت نمی شناسد و شانی برای آنها قائل نیست. زیبا کلام که بیشتر کوچه و بازاری صحبت می کند تا دانشگاهی مسائلی را مطرح کرد که این عده را بسیار خوشحال نمود و شادی وافر آن ها از این جهت بود که دیده اند شده اند. هر چند این دیده شدن در مجله رخ داده که تیراژ پایینی دارد و بیشتر به یک نشریه دانشجویی ماننده است تا مجله ای جدی.
زیبا کلام با آن ادبیات کوچه و بازار با کسانی مخاطب شده که از قضا آن ها نیز ادبیات سبزه میدان و چاله میدان بهره می برند و من علاقه دارم آن ها را دجالان و قصابان هویت بنامم.
یکی از همین افراد نقدی هم در حاشیه مصاحبه زیبا کلام نوشته است که ادبیات چاله میدان و پریشان گویی به خوبی در آن هویداست.
متاسفانه زیبا کلام این روزها شان خود را به قدری پایین آورده است همین افراد همکلام و هم صحبت شده است.
برای دیدن تصویر نقد شاهکار یک پانترک به زیبا کلام روی این لینک کلیک نمایید
انسان واقعا در شگفت می ماند که چه کسانی و از چه قشری در چه موضوعاتی که در صلاحیت شان نیست اظهار می کنند و از نادانی شان است که از مطلق گویی هم گریزان نیستند. کسانی که نمی دانند چه واژه ای را در کجا باید به کار ببرند و آن واژه متعلق به کدام ادبیات است امروزه در خصوص هویت صحبت می کنند. نتیجه ادبیات و تحلیل کوچه بازاری زیبا کلام این می شود که با افرادی چون همین شخص مخاطب شوند و شان و منزلت استادی را به یک باره اینقدر پایین بیاورند.
البته باید یادآور شد که در سایر موارد نیز پان ترکان همین اسلوب را دارند و خودشان نیز به این قضیه واقف اند و فحاشی و بی ادبی های مختلف بیشتر از هر کس دامن دایره کوچک آن ها را آلوده کرده است. برای دیدن مطلبی در انتقاد از ادبیات چاله میدانی پان ترکان بر روی این لینک کلیک کنید.
میان خنده می گریم که همچون شمع در این مجلس
زبان آتشینم هست ولیکن در نمی گیرد
یک نکته تاریخی : همان طور که می دانید نخست طلیعه های مجادلات آذربایجانی ها با پان ترکان در سال های دهه بیست میلادی اوج گرفت.در این سالها فردی به نام روشنی بیگ که مدتی نیز در ایران زیسته بود پس از بازگشت به ترکیه طی یک سخنرانی به آذری های ایران توصیه کرد که به جمهوری نوین ترکیه بپیوندند. این سخنرانی باعث واکنش شدید مطبوعات ایران شد.در ایم میان روشنفکران آذربایجان سهم عمده ای در پاسخ گویی به روشنی بیگ داشتند و در نتیجه فضای روابط دو کشور رو به تیرگی رفت.در این بین در جراید ترکیه مقاله ای منتشر گردید که ترجمه آن در روزنامه های ایران از جمله میهن منتشر شد.
نویسنده ترکیه ای مقاله با عنوان "به برادران ایرانی مان" از ایرانی ها خواسته بود که به خاطر سخنان فردی مجهول الهویه و بی سر و پا علیه ترکیه موضع نگیرند. وی نوشت :
«هیچ کس تصور نمی کرد نطقی که در یک موسسه خصوصی عاری از هر نوع رسمیت در یک محله اسلامبول ایراد گردیده یک چنین عکس العمل شدید تولید نماید.مخصوصا که ناطق هم شخصی مجهول الهویه و بی سروپا است که دارای سوابق سو می باشد. به طوری که به واسطه یک سرقت در تهران گرفتار و به محبس انداخته شده » (پان ترکیسم و ایران،کاوه بیات ص 147).
هدف از بازگویی این نکته این است که پان ترکان از زمان روشنی بیک انسان های بی سروپا و لات منشی هستند که عاری از هرگونه شان اجتماعی و ادب و فرهنگ اند. به این دلیل بدیهی است که چنین فحاشی و ادبیاتی را از آنان شاهد باشیم
"کانون روزنامه نگاران مستقل استان های آذربایجان شرقی ، غربی ، زنجان و اردبیل" با انتشار اطلاعیه ای در هفتم مهر نود ، به صدور بیانیه با امضای جمعی از روزنامه نگاران آذربایجان یا هر عنوان مشابه واکنش نشاند داده و آن را جعلی و نشانه ای از تخیل و ناکامی های تجزیه طلبان نامید.
بر اساس اطلاعیه این کانون ، بررسی فنی و قلم بیانه های فله ای ، جعلی ، بدون امضای افراد حقیقی و حقوقی و بی نام و نشان تجزیه طلبان نشان می دهد که از کانون و مراکزی مشخص وابسته به دستگاه های اطلاعاتی منجمله "تلویزیون گون آذ" تهیه و منتشر می گردند.
"کانون روزنامه نگاران مستقل استان های آذربایجان شرقی ، غربی ، زنجان و اردبیل" در بخشی از بیانیه خود که مهمور به مهر این کانون و امضا "علی سرخابی تبریز" به عنوان سخنگو ، ضمن پرده برداشتن از بخشی از تلاش های آشکار و پنهان دستگاه های اطلاعاتی آورده است : با توجه به این که اخیراً تلویزیون گون آذ به اتفاق برخی دیگر از افراد خارج نشین اقدام به صدور بیانیه ای هم طراز بیانیه موصوف نموده اند، پیداست که این بیانیه جعلی نیز از طرف آن ها طراحی و منتشر شده است. روزنامه نگاران آذربایجان نه تنها بیانیه ای صادر ننموده اند بلکه با دقت هرچه تمام تر مسائل روز را زیر نظر داشته و دارند و با قلم خویش روشنی بخش چراغ مطبوعات استان می باشند.
متن کامل این اطلاعیه
معجز شبستری شاعری ایران دوست و اندیشمند
مادر که ندانست وطن چیست؛ عجم چیست
اطفال چه دانند که از آل کیان اند
توضیح: معجز شبستری یکی از شاعران دیار آذربایجان است که اشعارش حلاوت خاصی دارد. بسیاری از مردم اشعار فارسی و آذری معجز را دوست می دارند و همواره به نیکی از او یاد می کنند. در شعر معجز شبستری (چه فارسی و چه آذری) مفاهیمی همچون ایران دوستی، علاقه به تاریخ و فرهنگ ایران، لزوم مدرن شدن کشور،سواد آموزی مردم و پیشرفت حضور ملموسی دارد.
یادداشت زیر از جناب "علی عجمی" در خصوص معجز شبستری بسیار خواندنی است.
این پیکره و کتابها ،نشان گر میرزا علی معجز شبستری ،شاعر-منتقد صریح الهجه واپس گرایی و روشنفکر آذربایجانی ایرانی است.معجز را می توان در شمار روشنفکران اصیلی به حساب آورد که دل در سودای عظمت و پیشرفت ایران داشتند و از بی خبری و بی سوادی و واپس گرایی جامعه ایرانی دوره قاجاری دل آزرده بودند.آنچه از معجز باقی مانده دیوان اشعاری است به زبانهای ترکی اصیل اذربایجانی و فارسی و چند نامه و البته غالب اشعار بازمانده از او به ترکی نغز آذربایجانی است و غالبا نقد هایی گزنده بر واپس گرایی.میرزاعلی معجز شبستری از پیشگامان زنده داشت حقوق مدنی زنان ایرانی است. او در اشعار خود تساوی حقوق اجتماعی و قانونی زنان را خواستار است و در اشعارش بنا به موانعی که در جامعه آنروز برای ذکر نام زنان وجود داشته همسر خود خانم تکذبان را تمثیلی از زن آذربایجانی-ایرانی بحساب آورده و شعر گفتهاست.
سکه هرمز دوم
هر تمدن و هر ملت یک سری نشانه هایی دارند که معمولا با آن شناخته می شوند. برخی از تمدنها مانند تمدن ایران و چین به شدت نماد گرا هستند و نمادهای مختلفی در طول تاریخ برای خود برگزیدند.
برای نمونه در ایران باستان نمادهای مانند قرص بالدار(فروهر)،شاهین (که در دوره هخامنشی نماد مهمی به شمار می رفت و پرچم کورش کبیر بود)، سه رنگ سبز،سفید و سرخ که نشان گر طبقات اجتماعی ایران بود و تا کنون نیز باقی مانده است از این تعداد هستند. در دوره اشکانی خورشید یکی از نمادهای مهم ایرانی به شمار می رفت و پرچم ایران نیز شد. این بدان دلیل بود که اشکانی ها مهرپرست و میترایی بودند و خورشید را نماد مقدسی می پنداشتند (میثره در زبان اوستایی،میترا در پارسی باستان و مهر در فارسی دری).
در همسایگی ما در کشور های ترک زبان، نیز نماد هلال ماه یکی از نمادهای مهم به شمار می رود. تقریبا در درفش ملی همه کشورهای ترک زبان نشان هلال وجود دارد و ترکان آن را به عنوان نشان ملی خود پذیرفته اند.
همانطور که همگان آگاهند ترکان جزو اقوام بیابانگرد و بدوی بودند که خاستگاه نخستین شان حوالی سین کیانگ چین در شرقی ترین نقطه آسیای مرکزی می باشد. در ادبیات کلاسیک ایرانی نیز گاهی ترک و چینی مترادف هم آورده شده اند. این اشتباه به دو دلیل صورت می گرفت. شباهت نژادی ترک ها و چینی ها و نیز همسایگی و نزدیکی جغرافیایی آنان (این اشتباه در خصوص تورانیان نیز رخ داد). این قوم از نظر نژادی منگولوئید و از نظر زبانی در دسته زبان های تونقوزی جای دارند. (حتی در ترکیه امروز نیز تنقوز یکی از نام های خانوادگی رایج به شمار می رود).
پس از ظهور اسلام و تشکیل حکومت عثمانی،آنها نماد هلال ماه را به عنوان نماد خود برگزیدند و از آن دوره تا کنون این نشان بر روی پرچم ترکیه و سایر کشورهای ترک دیده می شود.
اما این نشان از کجا و چگونه وارد این جامعه شده است و ترکان طی چه پروسه ای این نشان را برگزیدند.
نگاهی به سکه های ساسانی در نیمه دوم حکومتی آنان نشان می دهد که ساسانیان به شدت از این نماد در سکه های خود استفاده می کردند.اولین نشانه های حضور ماه و ستاره در سکه های ساسانی ظاهرا در سکه اردشیر سوم قابل ردیابی است. در این سکه نشان ماه و ستاره به طور مشخص در چهار جهت اصلی قرار دارد و نشان سمت بالا قدری بزرگ تر از سایرین است.
سکه اردشیر سوم
تا دوره خسرو اول (انوشیروان) کم تر نشان از این نماد در سکه های ساسانی وجود دارد ولی از این دوره به بعد ماه و ستاره در بیشتر سکه های عمومیت می یابد.
سکه متعلق به خسرو اول
این وضعیت تا عینا تا اواخر دوره ساسانی ادامه دارد و بیشتر این سکه های منقش به نشان ماه و ستاره هستند.
بعد از سقوط ایران و روم شرقی به وسیله تازیان که به ویژه در دوره 25 ساله های جنگ های ویرانگر در دوره خسرو پرویز تمام انرژی و توان خود را از دست داده بود، اتفاقی که افتاد نیاز مبرم تازیان به اقتصاد و پول و دیوان سالاری بود. از این جهت از تجربه ایرانیان بهره گرفتند و در برهه ای سکه های عرب - ساسانی پدید آمد.در سکه های عرب ساسانی نیز نشان هلال حضور داشت و احتمالا چون اعراب نیز تاریخ خود را با قرص ماه تنظیم می کردند علاقه مندی و گیرایی این نشان برایشان بیشتر شد.به این ترتیب نشان ماه و ستاره از تمدن ایرانی-ساسانی رسما وارد تمدن اسلامی شد (مانند بسیاری دیگر از مولفه های تمدن ساز همچون معماری،موسیقی،خط،هنر نگارگری،دیوان سالاری،دستور زبان،فلسفه و حکمت،ریاضی،شیمی و... که توسط دبیران ایرانی از پهلوی به تازی ترجمه شد و نهضت ترجمه اسلامی شکل گرفت).
بعد از ورود ترکان به عرصه سیاست و تمدن که در میانه های خلافت عباسیان محقق شد، خلفا برای تنظیم موازنه قدرت میان ایرانیان و اعراب (که همیشه بر سر قدرت با یکدیگر درگیر بودند) از ترکان بهره بردند. ترکان ابتدا به صورت غلام زرخرید سامانی ها ظهور کردند و به واسطه آنان به بغداد نیز راه یافتند. این تیره به علت اینکه قبلا کوچ نشین بودند و تجربه شهرآینی و تمدن نداشتند بیشتر در سپاه و جنگ مورد بهره برداری اعراب قرار می گرفتند. اما پس از مدتی خلفای جور تصمیم گرفتند به وسیله آنان قدرت روزافزون ایرانیان و شیعیان آل علی را خنثی کنند. به این ترتیب با حمایت خلیفه فرزندان جنگ سالارانی چون سبکتین به حکومت رسیدند و دولت غزنویان شکل گرفت که در شیعه کشی و قتل عام مردم بیگناه از هند تا قزوین مانند نداشت. نباید از خاطر برد که هنگامی که از حکومت نهصد ساله ترکان در ایران سخن می گوییم منظور تیره های بیابانگرد و زردپوستی هستند که از آسیای میانه وارد فلات ایران شده و نخست در هیبت غلامان ترک و سپس در هیبت مردان شمشیر و جنگ ظاهر گشتند و منظور مردم شریف آذربایجان نمی باشند که اطلاق ترک به آنان تنها یک غلط مصطلح و غیر علمی محسوب می شود.
غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان چنان که از نامشان پیداست از آذربایجان نبودند. غزنین شهری بود در افغانستان کنونی و خوارزم نیز شهری ایرانی بود که ترکان به مرور زمان و به ویژه پس از انقارض ساسانیان توانستند در آن راه یابند و زندگی کنند. سلجوق نیز نامی کاملا ترکی و غیر آذربایجانی است چنان که هیچ گاه استفاده از این نام در آذربایجان سابقه نداشته است. قلمرو غزنویان حتی شامل آذربایجان نیز نمی شد.
به هر روی ترکان در اخذ تمدن ایرانی چیزی در تازیان کم نداشتند و به محض ورود به جامعه ایرانی آداب و رسوم و فرهنگ و زبان ایرانی را می آموختند و تا اندازه ای از بدویت خارج می شدند.
سرنوشت نشان ماه و ستاره چنین بود که نخست به نماد اسلامی و سپس به نمادی ترکی بدل شود. هنوز بسیار از کشورهای عربی و اسلامی از این نشان استفاده می کنند که در مساجد و یا پرچم هایشان قابل مشاهده است.
سکه مربوط به بانو پوران دخت، پادشاه ساسانی
سکه های ساسانی بیشتر را به بینید
هر ترک گرایی در ضمیر خود یک نژادپرست است
حتما شنیده اید که برخی از کسانی که خود را هویت طلب می نامند (اسم رمز تجزیه طلبی) ملیون ایران را به نژادپرستی متهم می کنند. قبلا در نوشته ای با عنوان هویت طلب یا فعال مدنی عنوان کردم که قوم گرایان هر آن چیزی که خودشان هستند را به بقیه نسبت می دهند و صفات طرف مقابل را با پیش دستی برای خود توصیف می کنند. برای نمونه تاریخ جعل می کنند و برای این که توپ را به زمین حریف انداخته باشند مورخان معتبر و دانشگاهی را جاعل می دانند. زهتابی،فرزانه و... کمونیست هایی از این دست را که حتی دو واحد روش تحقیق هم پاس نکرده اند مورخ نامی و اساتید برجسته دانشگاه های طراز اول کشور و حتی جهان را جاعل می نامند.
ترک گرا ها چه کسی که فقط از زبان مادری حرف می زند و چه فدرالیست ها و تجزیه طلب ها نژادپرست ترین انسان ها هستند. ولی فعلا ترجیح می دهند به ایرانی ها و ارمنی و یونانی ها و کردها این برچسب ها را بزنند. هر چند تبار و نسب برای ایرانی ها بعضا اهمیت داشته است ولی ایرانی ها هیچگاه نژادپرست نبودند. نژادپرستی افتخاری ندارد. از اروپای شرقی تا اسکاندیناوی از نیجریه تا سودان و از مالزی و تا چین و ژاپن نژادپرستان زیادی وجود دارند. مثلا راسیست های ژاپنی ها نژاد خود را از نسلی آسمانی و خورشیدی می پندارند و همین افسانه ها در افریقا و... وجود دارد. البته دقت داشته باشیم که احترام گذاشتن به خود و دوست داشتن تبار و احتمالا نژاد خود الزاما بع معنای راسیسم نیست. مثلا ما این آگاهی را داریم که نیاکان ما ایرانی از گروه پر جمعیتی بودند که خود را آریایی می نامیدند و از نظر پیشرفت و تمدن در سطح خوبی نسبت به زمان خویش بودند. اما قضیه تا همین حد است. ما حرفی از نژادبرتر یا پست تر نمی زنیم. این مسائل مربوط است به تبلیغات سیاسی نازی در یک برهه.
ولی در عثمانی مسئله صورت دیگری داشت. عثمانی خیلی دیرتر از بقیه مردم جهان به شعور و آگاهی ملی دست یافتند و البته هویت ملی در آنجا خود انگیخته نبود. در عثمانی کسی خود را ترک نمی پنداشت و ترکیت به عنوان یک ناسزا و توهین تلقی می شد.با این حال یهودی هایی مانند لئون کوهن و آرمینوس وامبری،موشه کوهن (با نام مستعار آلپ تکین) و بسیاری دیگر از صهیونیست ها تلاش کردند عثمانی ها را تحریک کنند تا میان اعراب و آن اختلاف قومی ایجاد کرده و یهودی ها با استفاده از جنگ و آشوب ها به اورشلیم مهاجرت کنند.
ترک گرا ها چون دیر شروع کرده بودند خواستند تند رو تر و خشن تر باشند. در نتیجه به نژادپرستی رسیدند. آن ها بیشتر از نازی ها به راسیسم پایبند بودند و نژادپرستی را در قالب زبان ترکی پیش می بردند. برای نمونه نشریه پان ترکی بوزقورت که از نشریات اولیه خود بود در بالای صفحه نخست این شعار را داشت "برتر از هر نژادی ترک ها" . حتی در آلمان نازی نیز جراید چنین شعاری را سر لوحه نمی کردند. البته همین ترک ها وقتی به اروپا و آلمان می رفتند با برخوردهای نژادپرستانه مواجه می شدند. در آلمان عده ای همین ترک ها را که در کشور خود نژاد برتر بودند پست خطاب می کردند و خانه و محل های کارشان را به آتش می کشیدند و البته بوزقوردچی های برای این مسئله پاسخی نداشتند.
نتیجه این که نه تنها ملیون ایران عمدتا هیچ گاه نژادپرست نبودند و به هیچ کس به عنوان نژادپست نگاه نکرده اند و اگر هم رگه هایی بوده نتوانسته است به عنوان یک جریان سیاسی غالب نمایان شود بلکه این ترک گرایان بوده و هستند که نژادپرستند. اکنون ترک گرایی از ترکیه به شدت ضعیف شده است. پان ترکیسم برای ترکها یک جوک است. علامت های بوزقورد و ... در تلویزیون ها و روزنامه های ترکیه به نمایش در نمی آید. ولی عده ای عقب مانده و سرخورده در جامعه ما هنوز در حال فکر کردن به چنین مسائلی هستند و از گرگ خاکستری و توتم پرستی هزاران سال پیش تجلیل می کنند. این ناسیونالیسم نیست. ناسیونالیسم ایدئولوژی طبقه متوسط است برای پیش برد منافع و مصالح ملی و توام با علاقه به مردم میهن است. پان ترکیسم ولی ایدولوژی طبقه پست ،بیکار و شکست خورده جوامع می تواند باشد.
از یاد نبریم هویت طلب یا فعال مدنی وجود ندارد. هر کس سخن از ترک گرایی بزند نژادپرست و پد حقوق بشر است. با گرگ خاکستری و ارمنی ستیزی و کرد ستیزی نمی توان به دموکراسی و حقوق بشر نقب زد.
مجله آیدین لیک (روشنفکری) پان ترکان را وابسته به استعمار امریکا معرفی می کند
عده ای از یهودستیزان از نازی ها به خاطر کشتار و هولوکاست تشکر می کنند و با افتخار پرچم آلمان نازی را بالا برده اند. در زیر پرچم نوشته شده است: دست شما درد نکند!
البته این عده از پان ترکها مشخص نکرده اند که آیا به خاظر حملات و جنایت هایی که نئونازی ها در حق مهاجران ترک در آلمان مرتکب می شوند نیز از آنها تشکر می کنند یا خیر! وقتی عده ای شعور، و به ویژه شعور ملی نداشته باشند، خودشان هم نمی دانند چه می کنند.
یک پان ترکیست در حال ادای سلام هیتلری.آقای گونتای جوانشیر که برخی وبلاگ ها او را مترجم آثار ناصر پورپیرار از فارسی به باکویی دانسته اند. او از پان ترکیست های نئونازی است و در حالی که پرچم ترکیه را در دست دارد سلام هیتلری می دهد. بسیاری از ترک های اروپا در خلال جنگ جهانی دئوم بوسیله آلمان ها در کنار کولی و یهودیان سر به نیست شدند.
انجمن قلم آذربایجان جنوبی!
تناقض، دروغ، شعار
امروز یکی از سایت های تجزیه طلب بیانیه ای منتسب به گروه انجمن قلم آذربایجان جنوبی را منتشر کرد که حاوی مجعولاتی بود. در راستای نشان دادن مطالب نادرست آن در زیر سعی می کنیم به بررسی و نقد جمله به جمله آن بپردازیم.
1- ایران کشوری است کثیرالملّه با زبانها و فرهنگهای مختلف، اما فضای فشار و اختناق حاکم در دوران سلسله پهلوی و به دنبال آن، جمهوری اسلامی، از دیدگاه سازمانهای حقوق بشر، بهویژه انجمن قلم جهانی حقیقتی کتمان ناپذیر بوده است
پاسخ: ملیت یک وضعیت ادعایی نیست. به عبارت دیگر ملت شدن روی کاغذ نیست. برای ملت بودن نیاز به همبستگی درون گروهی و غریبه دانستن سایرین ضروری است. ملیت آگاهی به صفات و اوصاف ملت است. آیا در ایران آذری ها خود را یک ملت می دانند؟ یعنی خود را از سایر مردم جدا می پندارند؟ اگر بلی چند درصد این گونه هستند؟ چند درصد از آنها در انتخابات شرکت می کنند، چند درصد به جبهه می روند، چند درصدشان در شهرهای دیگر با مردمان دیگر ازدواج می کنند؟
علاقه آذری ها به مشهد به خاطر امام رضا ،به قم به خاطر حضرت معصومه، به شیراز به خاطر شاه چراغ،حافظ، سعدی، تخت جمشید و ... وصف ناپذیر است. هر سال به ویژه در نوروز هزاران آذری برای تعطیلات به این شهرها می روند و ایران گردی می کنند. همین طور است در خصوص کردها و...
شاید این انجمن دوست داشته باشد یک ملت داشته باشد ولی این اشتیاق دلیل بر ملت بودن آذری ها نیست. آذری ها حتی در جمهوری کذایی باکو هم ملت نیستند. کسی از مردم این خطه در جنگ قره باغ شرکت نکرد و افراد مطلع می دانند که سربازان ارتش باکو می گفتند ما را به روستاهای خودمان ببرید تا از شهر خودمان دفاع کنیم.
اگر سپاه قدس ایران و نیروهای مجاهد افغانی و سلاح ها و مهماتی که ایران به حیدرعلیف می داد نبود، ارامنه تا باکو پیش روی کرده بودند. اعضای انجمن قلم مزبور چون می دانند توان رقابت با نویسندگان مهم و قدر سراسری و شناخته شده مانند محمود دولت آبادی و داستان نویسان و روشنفکران بزرگ را ندارند و آن ها نیز این عده را در بازی خود راه نمی دهند تصمیم گرفته اند چنین انجمنی به پا کنند و الا چه کسی از مردم آذربایجان یا کدام نهاد دموکراتیکی به اینها اجازه داده است با استفاده از اسم ما مردم آذربایجان انجمنی به پا کنند!!
2- به رغم این که اکثریت جمعیت ایران را غیر فارسی زبانان تشکیل میدهند ولی آنان از تحصیل به زبان مادری خود محرومند.
این آمار را از کجا و کدام منبع به دست آورده اند. ما علاقه مند هستیم که جزئیات این سرشماری که این دوستان در اختیار دارند بدانیم و کنترل کنیم. منبع این آمار کجاست. نکند خود اعضا دست به شمارش زده اند.
3- در پی فعالیتهای مؤثر انجمن قلم جهانی و بهویژه شعبههای آن در اروپا، آمریکا و کانادا، تعدادی از نویسندگان، شاعران و روزنامه نگاران ایرانی دربند از مرگ حتمی نجات یافتهاند و در سایۀ همین فعالیت ها، جمهوری اسلامی تحت فشار، به آزاد کردن تعدادی از نویسندگان، شاعران و روزنامه نگاران ایران نیز گردن نهاده است.
هنوز دو ماه از تاسیس این انجمن نمی گذرد. این بیانیه هم احتمالا بیانیه دوم یا سوم انجمن مزبور است، آیا در این دو ماه آقایان موفق شده اند جان چندین نفر را نجات دهند؟ آن هم از مرگ حتمی؟ در این دو ماه جان کدام شاعر یا نویسنده ایرانی در خطر بوده است و کدام نویسنده گرفتار زندان شده است، و این شاعران و نویسندگان چند نفر بوده اند. به نظر نمی رسد منظور انجمن قلم شاعران ملی گرایی چون مصطفی بادکوبه ای و هیلا صدیقی بوده باشد. بسیار مایل هستیم تا منظور انجمن قلم را از آن تعداد شاعری که جانش در معرض خطر "حتمی" بوده است دریابیم و بدانیم با چه ساز و کاری توانسته اند این عده را نجات بدهند. در بخش دوم ادعای شان آمده است در سایه فعالیت های انجمن جمهوری اسلامی مجبور به آزاد شدن تعدادی از روزنامه نگاران و نویسندگان شده است.
یعنی آقایان عده ای را از مرگ نجات داده اند و در عین جمهوری اسلامی از ترس انجمن مزبور عده ای دیگر را آزاد کرده است. من نمی دانم این روزها کدام روزنامه نگاری ممکن است در سایه فعالیت های این عده آزاد شده باشد. این بلوف را نیز باور نمی کنم که یک عده آدم ناشناخته و نا منسجم که تنها توانایی شان بیانیه صادر کردن است بتوانند انجمنی درست کنند که قوی از سایر ارگان های حقوق بشری جهانی بتواند عده ای را نجات دهد. آن هم انجمنی که دو ماه پیش تاسیس شده است. کسانی که ادعای روشنفکری دارند بهتر است کمی شعور برای مخاطبانشان قائل باشند.
4- در واقع نویسندگان، شاعران، منتقدان، روزنامه نگاران، پژوهشگران و کلیه اقشار و طبقات مردم آذربایجان جنوبی (ایران) در میهن خود در تبعید کامل زبانی و فرهنگی به سر میبرند.
حضرات در داخل کشور حضور ندارند ولی استادشان که در تهران زندگی می کند یعنی حسین محمد زاده صدیق اسفندماه سال 1389 در روزنامه شرق مدعی شد در جمهوری اسلامی در طی این سه دهه 30 هزار عنوان کتاب تورکی منتشر شده است و این از افتخارات نظام است. این پیش کسوت در نامه اش به روزنامه شرق در تاریخ 9/12/1389 می نویسد:
"روزنامهی شرق با این مقاله نشان داده است که دنبال «جمهوری ایرانی» است آن هم از نوع جمهوری «پان ایرانیستی» که ترکها در آن حقی نداشته باشند، نه «جمهوری اسلامی» که رهبر معظم آن در سخن با ترکان ایرانی عمد دارند بیتی و یا جملهای به زبان ترکی بیان فرمایند و یا در صدا و سیما نوحههای جانسوز شهدای کربلا به زبان ترکی به طور زنده پخش میشود و یا وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران از اول انقلاب تا کنون به بیش از سیهزار عنوان کتاب ترکی مجوز نشر داده است و یا سازمان تبلیغات اسلامی که کتب متعددی به ترکی منتشر ساخته است. آنها ایران را منهای روحانیت معظم شیعه میخواهند".
کل مقاله را در سایت صدیق بخوانید
http://duzgun.ir/akhbar/sharq.php
با این وجود سوال من از نوینسدگان این بیانیه است که چگونه ادعا می کنید در ایران ممنوعیت زبانی وجود دارد؟ اگر به نامه رسمی استاد و مرادتان که در داخل کشور هر روز یک کتاب در تقبیح بزرگان مملکت منتشر می سازد دقت کنید متوجه خواهید شد که ایران بهشت اقلیت ها و بلکه بهشت تجزیه طلبان است. با این وجود چنین دروغ بافی با چه نیتی صورت گرفته است؟
مسئله اینجاست که خود مردم آذربایجان هیچ تمایلی ندارند تا مطلبی به زبان غیر از فارسی مطالعه کنند و بخوانند . عدم استقبال آذری ها از نوشتجات ترکی چه ربطی به ممنوعیت زبانی دارد. خود این دوستان بیانیه شان را به فارسی می نویسند زیرا به خوبی آگاهی دارند که در غیر اینصورت جدی گرفته نمی شود و کسی رغبتی به خواندن نخواهد داشت.
حال فرض کنیم که در ایران اختناقی است. این اعضای انجمنی که اکنون سالهاست در خارج از ایران زندگی می کنند از جمله رضا براهنی چرا هیچ داستان یا رمانی را به زبان ترکی خلق نمی فرمایند. نکند در کانادا هم دست شونیسم در کار است؟ ما عاجزانه از رضا براهنی تقاضا داریم که بعد از چندین سال زندگی در خارج دست از فارسی نویسی بردارد کمی هم ترکی بنویسد تا به بینیم چه استقبالی از کتاب هایشان خواهد شد و چند نفر داستان ها و قصه هایی که می نویسند را خواهند خواند.
5- . بنا به آمار جمهوری اسلامی و سازمانهای بینالمللی، ترکهای آذربایجان اکثریت نسبی جمعیت ایران را تشکیل میدهند.
وزارت کشور جمهوری اسلامی تا کنون آمار مشخصی در خصوص شماره و تعداد اقوام ایرانی نداده است. اصولا سرشماری در ایران بر خلاف شوروی، بر اساس قومیت و نژاد نیست. پس این هم یکی از دروغ ها و اشکالات بیانیه به شمار می رود. اگر این دوستان آمار رسمی و جدیدی سراغ دارند و یا در دسترشان هست در اختیار بقیه هم قرار دهند. جالب این جاست که به احتمال زیاد این افراد خود را معتبر و دانشگاهی هم می دانند ولی گویا خبر ندارند که در سنت آکادمیک رفرنس دهی اهمیت زیادی دارد. همین طور ما نیاز داریم تا منبع آمارهای بین المللی را نیز بدانیم و آن را نیز کنترل کنیم. خیلی مایلیم بدانیم که این نهادهای بین المللی چگونه در کشور سرشماری کرده اند و چگونه تعداد ترک ها را شمرده اند. اگر در مملکت خفقانی متوجه ترک زبان ها است و آن گونه که شما می گویید در تبعید به سر می برند پس چگونه این نهادهای بین المللی توانسته اند آنها را شمارش کنند؟ و بفمند که اکثریت نسبی جامعه را تشکیل می دهند.
6- ما، گروهی از نویسندگان، شاعران، منتقدان، روزنامه نگاران و پژوهشگران آذربایجانی مقیم خارج از ایران، در پاسخ به نیازی مبرم، درجهت صیانت از زبان و فرهنگ ملی خود گردهم آمدیم و "انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید" را تشکیل دادیم.
اولا شمایی که این صفات را برای خود حمل می کنید آثار و نوشته های جدی خود رانشان دهید تا مردم به بینند که چه کرده اید و چه نوشته اید. امیدوارم این آثار در راستای صیانت از به اصطلاح فرهنگ ملی خودتان به زبان تورکی بوده باشد نه زبان بیگانه فارسی. دوما خوب بود برای صیانت از همین چیزهایی که می گویید بیانیه را هم به ترکی می نوشتید تا نقض قرض نشود.
7- از کلیه حقوق نویسندگان، شاعران و پژوهشگران و روزنامه نگاران آذربایجانی در سراسر جهان قاطعانه دفاع خواهیم کرد ...
البته این مژده را به شما بدهم که بار شما تا اندازه ی زیادی سبک است. زیرا در بین کسانی که شما می خواهید دفاع کنید،- که لابد باید مانند خودتان تجزیه طلب باشند - هیچ پژوهشگر و روزنامه نگاری دیده نمی شود. مگر اینکه بخواهید قصاب ها و ... را که حتی عاجر از نوشتن نام خود هستند را پژوهشگر بنامید.
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد...
نکته مهمی که در این خلاصه مهم باید اشاره کنم این که مردم آذربایجان ترک نیستند و از ترکان خونخوار ضربه های بسیاری دیده اند. ترکها سال های سال آذربایجانی ها را قتل عام کردند. عثمانی ها بارها و بارها تبریز و خوی را ویران کردند و کسی را در آن زنده نگذاشتند.ترک نامیدن آذری ها اشتباه محض است. بر این اساس تنها چند نمونه کوچک از برگه های دست اول تاریخی را در این جا ذکر می کنیم تا نشان دهیم که زبان مردم آذربایجان ترکی نبود.
هنینگ پیرامون زبان آذربایجان می گوید:
It is generally agreed, and indeed not subject to serious doubt, that before the advent of the Turks, Iranian languages were spoken here in Azerbaijan and Zanjan, as elsewhere in Persia.
(Henning, W.B. "The Ancient Language of Azerbaijan," Transactions of the Philological Society (1954): 457)
ترجمه:
پیش از آمدن ترکان به ایران، زبانهای ایرانی در آذربایجان و زنجان مانند سایر ایران رواج داشتند و این نظریه محققین میباشد و تردید واقعی در این موضوع وجود ندارد.
1) هنینگ کتابی تحت عنوان "زبان کهن آذربایجان " دارد که به صراحت ترکی نبودن زبان آذربایجان را در قرون پیش از قرن 9 قمری ثابت می کند. مشخصات انگلیسی کتاب ایشان در بالا آمده است و این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است که باهم آن را مورد بررسی قرار می دهیم.
این گفته ی خود وی در همین کتاب است:
در واقع جای هیچ گونه تردید جدی وجود ندارد که پیش از ورود ترکان، مردم آذربایجان و زنجان نیز همانند مردم سایر مناطق ایران، به یکی از زبانهای ایرانی گفتوگو میکردند
منبع: هنینگ، و. ب.، «زبان کهن آذربایجان»: سایههای شکار شده، بهمن سرکاراتی، نشر قطره، 1378،صفحات 315و316
2) پرفسور احسان یارشاطر:
پرفسور یارشاطر آفریننده ی دانشنامه ی ایران و اسلام است و دانشنامه یIranica به سرپرستی ایشان بزرگترین دانشنامه ی مربوط به فرهنگ و تمدن ایران زمین می باشد. وی هم با دانشمندان بزرگ جهان پیرامون زبان قدیم آذربایجان همسو هستند و بیان دارندکه:
«آذری» نام زبانی ایرانی است که در آذربایجان و تا پیش از گسترش زبان کنونی ترکی، بدان تکلم میشد. سخن گفتن به زبان «آذری» در آذربایجان، طی نخستین سدههای اسلامی، و نیز «ایرانی» بودن آن، در منابع متعدد همان دوره، تصریح و تصدیق شده است .
منبع : Yarshater, E., 1989 "Azerbaijan VII. The Iranian Language of Azerbaijan": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork p. 238
3) اصطخری- قرن 4:
«ابواسحاق ابراهیم اصطخری جغرافینگار سدهی چهارم ق. در نوشتار خود (ص 2-191)، به صراحت زبان مردم آذربایجان را «فارسی» (الفارسیة) میخواند
منبع: اصطخری، ابواسحاق ابراهیم: «المسالک و الممالک»، لیدن، 1927،صفحات 191 و 192
4) مستوفی – قرن 8 ه.ق:
«حمدالله مستوفی» مورخ اوایل سدهی هشتم ق. دربارهی زبان مردم «مراغه» مینویسد: «زبانشان پهلوی مغیر است» (ص 100)؛ و دربارهی زبان مردم «زنجان» میگوید: «زبانشان پهلوی راست (= کامل) است» (ص 67)؛ و دربارهی زبان مردم «گشتاسفی» (ولایتی میان اردبیل و باکو) اظهار میدارد که: «زبانشان پهلوی به جیلانی بازبسته است» (ص 107).
منبع: مستوفی، حمدالله: «نزهةالقلوب»، به کوشش محمد دبیرسیاقی، انتشارات طهوری، 1336
هم چنین این سند از مسعودی مورخ قرن چهارم ه.ق به پارسی و انگلیسی را بخوانید:
According to the famous historian al-Masu'di, who lived in the 10th Century AD, the Persians are:
a people whose borders are the Mahat Mountains and Azarbaijan up to Armenian and Aran, and Bayleqan and Darband, and Ray and Tabaristan and Masqat and Shabaran and Jorjan and Abarshahr, and that is Nishabur, and Herat and Marv and other places in land of Khorasan, and Sejistan and Kerman and Fars and Ahvaz...All these lands were once one kingdom with one sovereign and one language...although the language differed slightly. The language, however, is one, in that its letters are written the same way and used the same way in composition. There are, then, different languages such as Pahlavi, Dari, Azari, as well as other Persian languages. (Al Mas'udi, Kitab al-Tanbih wa-l-Ishraf, De Goeje, M.J. (ed.), Leiden, Brill, 1894, pp. 77-8)
«مسعودی» مورخ اوایل سدهی چهارم ق. در کتاب خود "التنبیه و الاشراف" (ص 8-77) پس از ذکر نام بلاد ایران (مانند: آذربایجان، ری، طبرستان، گرگان، هرات، مرو، سیستان، کرمان، فارس، اهواز و…) میگوید که: «همهی این بلاد، کشوری واحد بودند و پادشاه و زبانی واحد داشتند جز این که در برخی واژگان تفاوتهای داشتند … مانند پهلوی و دری و آذری و دیگر زبانهای فارسی».
منبع:مسعودی، علی بن حسین: «التنبیه و الاشراف»، به تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، 1357 ق.
پروفسور ولادمیر مینورسکی نامیست آشنا در شرقشناسی و ایشان به صراحت در دانشنامه ی زیر در مدخل آذربایجان مینویسند:
‘’ In the beginning of the 5th/11th century the G̲h̲uzz hordes, first in smaller parties, and then in considerable numbers, under the Seldjukids occupied Adharbayjan. In consequence, the Iranian population of Adharbayjan and the adjacent parts of Transcaucasia became Turkophone.”
(Minorsky, V.; Minorsky, V. "Ad̲h̲arbayd̲j̲an " Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007.)
آکادمی علوم باکو، نام آران را بر شمال رود ارس تایید می کند
تصویری که در زیر می بیند از آکادمی علوم بادکوبه گرفته شده است و خط و نگارش نقشه کاملا حکایت از این موضوع دارد. در این نقشه نام آذربایجان به جنوب رود ارس اطلاق شده است و شمال رود ارس به نام آذربایجان و شروان یاد شده است.
در حقیقت این نقشه تاریخی ثابت می کند که اطلاق نام آذربایجان به شمال رود ارس با اهداف سیاسی در سال 1918 ابتدا توسط محمد امین رسول زاده و سپس توسط بلشویک ها پیگیری شد. البته در همان سال کسانی چون شیخ محمد خیابانی به این تلاش ها اعتراض می کردند. شیخ محمد نشریه ای به نام آذربایجان جزو لاینفک ایران در بادکوبه منتشر می کرد. هنگام قیام نیز زمانی که حکومت مساواتی ها نام جمهوری آذربایجان را بر روی دولت مستعجل خود گذاشتند شیخ محمد به نشانه ی اعتراض موقتا نام آذربایجان را به آزادستان تغییر داد.
با توجه به این مسائل تاریخی و اقراری که نهادهای دانشگاهی دولت فعلی باکو دارند استفاده از نام آذربایجان برای شمال ارس غیر علمی و ضد تاریخی است و نام آران صحیح می باشد. جمهوری آذربایجان مطلقا نادرست و غلط است. بگوییم رژیم باکو یا آران.
محمد امین رسول زاده از مبارزان سوسیال دموکرات قفقازی بود. وی در ایران به صفوف مشروطه خواهان پیوست و و روزنامه ایران نو را با مشی پان ایرانیستی منتشر می نمود. با فشار روس ها دولت قاجار مجبور به اخراج رسول زاده از ایران شد زیرا او در عین حال بر علیه دولت روسیه تزاری نیز فعالیت سیاسی می کرد. رسول زاده با خروج از ایران به عثمانی رفت و آن جا با نظریه های کمیته اتحاد و ترقی و پان ترکیسم آشنا شد و بدان گرایش پیدا کرد و سابقه پیشین را فراموش نمود. وی توانست در خلا سقوط تزارها در اثر انقلاب اکتبر ،در سال 1918 دولت مستعجلی در منطقه سملمان نشیت قفقاز یعنی اران به نام جمهوری آذربایجان پدید بیاورد که عمرش کوتاه بود و توسط لنین و با عقب نشینی نیروهای ترکیه از قفقاز سقوط کرد. رسول زاده بعد از آن دوران سرخوردگی را تجربه می کرد و نامه هایی را با دوستان ایرانی خود هم چون تقی زاده و بهار در خصوص اقداماتش رد و بدل می نمود. وی در یکی از نامه هایش به سیدحسن تقی زاده در مورد قفقاز از نبود یک دولت ایرانی مقتدر در این منطقه و نبود کمک های کافی ابراز تاسف نموده که در زیر نمونه آن اورده می می شود- سیاوش دادگر
«اگر در بالای سر ما یک حکومت مقتدر ایرانی
وجود داشت،نه روسها به این سهولت میتوانستند
وارد باکو شوند و نه در قفقازیه این همه
فجایع را میتوانستند مرتکب گردند»- از نامه رسول زاده به تقی زاده
کاوه بیات
اگر چه محمد امین رسولزاده (1884 ـ 1954) بیشتر به عنوان یکی از رجال برجسته قفقاز که نقش مهمی در تاسیس جمهوری آذربایجان ایفا کرد شهرت دارد ولی نام و نشان او در تاریخ معاصر ایران نیز مهم و درخور توجه است. رسولزاده، پس از آن که در یک مرحله از نهضت مشروطه با یک همدلی آشکار و دیدگانی تیزبین، برای پارهای از جراید باکو گزارشهایی از این پیکار تهیه و ارسال داشت. در یک مرحله دیگر، یعنی در پی سرنگونی محمدعلی شاه نه در مقام یک ناظر و گزارشگر، بلکه به عنوان یک اندیشه پرداز سوسیال دموکراسی و یکی از گردانندگان اصلی روزنامه ایران نو، در شکلگیری نهضتی موثر واقع شد که تا مدتها بعد، تاثیر عمدهای بر تحولات سیاسی ایران بر جای گذاشت.
بیش از یک دهه از پیدایش و آغاز به کار کانال های تلویزیونی فارسی زبان در خارج از کشور می گذرد. این کانال ها تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم،مثبت و منفی خود راداشتند و کارکردهایشان از اهداف اولیه و تصورات نخستین فراتر رفت و به تضمن و حاشیه نیز کشیده شد.
تلویزیون ها و حتی رادیو ها که در این نوشتار" رسانه" خوانده خواهد شد با سیاست های تعیین شده قبلی تلاش داشتند اهداف مورد نظر مدیران را به مرحله تحقق برسانند و طبیعتا خروجی این نهادها نیز بر اساس همان اهداف و سیاست ها در دسترس مخاطب قرار می گیرد.
سایت بامداد خبر مقاله ای منتشر کرده است به نام قوم گرایی،توسعه و مردم سالاری که مقاله ای قابل تامل بود.از این بازنشرش را در اینجا مناسب دیدیم- سیاوش دادگر
قوم گرایی،توسعه و مردم سالاری
کورش جنتی
توسعه و پیشرفت و رفاهی که همزاد آن است از اصلیترین عوامل خوشبختی (در معنای فایدهگرای آن، کاستن از رنج و افزایش خوشی) به شمار میآیند. پیش نیاز توسعه و پیشرفت، امنیت و ثباتی است که در سایهی زیست مسالمت آمیز آدمیان در کنار هم دست میدهد و لازمهی این یک، پراکندن تفکری است که همگرایی را در میان آدمیان تقویت و تبلیغ کند. ناسیونالیسم با کارکرد یکپارچگی آفرین خود و با پایفشاری بر روی همسانیها و همگرا کردن باشندگان یک واحد سیاسی، زمینهی لازم را برای توسعه و پیشرفت فراهم میکند. همچنین میهن به این دلیل که سازمان یافتهترین جامعهای است که وجود دارد در اخلاقی و اجتماعی کردن افراد نقش کلیدی دارد.
ادامه مطلب ...دکتر سلامالله جاوید
گرچه به ظاهر پزشک بود؛ اما با پزشکی چندان آشنایی و سروکار نداشت. او از دست یاران با سابقة روسها و سازمان امنیت آن بود. به گفتة پیشهوری، او هنگامی که پس از مدت کوتاهی زندانی شدن، به کاشان تبعید شد که پیشهوری هم آن زمان در آنجا تبعید بود، در میان مردم نقش جاسوس و پادوی شهربانی را بازی میکرد. پس از شهریور ١٣٢٠ که جدا از اتحادیة کارگران حزب توده، آقای یوسف افتخاری اتحادیة دیگری پدید آورده بود. جاوید، به دستور شهربانی و پشتیبانی عمال روس، اتحادیهای بر پا کرد که به سبب ناتوان بودن در ادارة آن، زود از هم پاشید.
آذربایجانی ترک نیست. تنها در طول زمان زبان آذری اش با عناصری از زبان ترکی آمیخته شده است. این موضوع دلیل بر هویت نخواهد بود. همان طور که در افریقا بسیاری از سیاه پوستان بر اثر استعمار فرانسه ، فرانسوی حرف می زنند، این موضوع دلیل نمی شود که برای سیاهان هویتی فرانسوی قائل شویم یا سرخ پوستانی که در امریکای لاتین به زبان اسپانیولی تکلم می کنند را هندواروپایی بدانیم.
مورخان پان ترکیست در ترکیه برای ملت سازی ناچار از جعل تاریخ بوده اند.برای همین مجبور شده اتد ترکان بیابان گرد را متمدن و سازنده نشان دهند. در حالی که این قوم در طول تاریخ خشتی روی خشت نگذاشته اند. کلماتی مانند ترک غارتگر، یغماگر، ایلغار و... در تاریخ یادگار چنین رفتاری است.
دیروز در حین مطالعه به حکایتی جالب از مولانا بر خورد کردم در مورد ترکان که بدون شوخی و رودربایستی آنها ویرانگر توصیف میکرد. این حکایت را در زیر می آورم :
دربارة سرشت ویرانگر غلامان ترک در کتاب مناقبالعارفین افلاکی داستانی از زبان مولانا جلالالدین آمده که شایان ذکر است.
«روزی حضرت شیخ صلاحالدین [زرینکوب] جهت عمارت باغ خود مگر مُشتاقان ترک به مزدوری گرفته بود. حضرت مولانا فرمود که افندی! در وقت عمارتی که باشد، مُشتاقان رومی باید گرفت و در وقت خراب کردنِ چیزی مزدوران ترک. چه عمارت عالم مخصوص است به رومیان و خرابی جهان مقصور است به ترکان. و حق، سبحانه و تعالی، چون ایجاد عالم مُلک فرمود، اول کافران غافل را آفرید و ایشان را عمر بسیار و قوت عظیم داد تا همچون مُشتاقان مزدور بیخبر در عمارت کردن عالم خاک کوشیدند و بسی شهرها و قلاع بر قلل جبال و بقاع بر قُمّة تلال که معمور کردند تا همچون بَعدالقرون آن عمارتها نموذج آخریان شد. و باز تقدیر الهی چنان تدبیر فرمود که اندکاندک آن عمرانات به کلی خراب و یباب شود و مندرس گردد، گروه ترکان را آفرید تا بیمحابا و شفقت هر عمارتی که دیدند، خراب کردند و منهدم گردانیدند و هنوز میکنند و همچنان یوماَ بیوم تا قیامت خراب خواهند کردن.» افلاکی، مناقبالعارفین، به کوشش تحسین یازجی، آنکارا، ج ٢، صص 721-722.
از این پس در مورد گزافه گویی های پان ترکی و ادعاهای بزرگ به پاسخ این پرسش ها بیاندیشیم:
1- چند درصد از پان ترکیست جزو انسان های موفق جامعه به شمار می روند؟
2- چقدر از موضوع گرایش به پان ترکیسم یا به قول خودشان هویت طلبی به عقده های فرو خفته جنسی باز می گردد؟ سوال را به گونه ی دیگری مطرح کنیم، آیا اگر در شهرهای آذربایجان عشرتکده هایی باز شود ، هیچ پان ترکیستی باقی می ماند؟
3- پان ترکیست ها ادعا می کنند اجازه بارور کردن افکار خود به زبان ترکی را ندارد از پرورش اندیشه و تفکر عاجزاند. حال سوال کنیم: پان ترکیست هایی که از ایران خارج می شوند و به ترکیه،باکو،کانادا،سوئد و آلمان می روند، چه آثار و نوشته های گران بهایی به زبان ترکی تولید کرده اند؟ چند کتاب شعر،رمان، و یا هر اثر دیگری از این عده منتشر شده است؟ آقای رضا براهنی که ادعا می کند در ایران اجازه نمی دهند به ترکی بنویسد، بعد از سی سال زندگی در کانادا چند داستان ترکی منتشر کرده است؟
4- در راستای اثبات نظریه های پان ترکیستی در حوزه تاریخ، سیاست، تاریخ معاصر، حقوق بشر و... چند مقاله علمی – ترویجی و علمی پژوهشی در کشور به ثبت رسیده است و به موازات آن چند مقاله در خارج از کشور در ژورنال های علمی آی اس آی و سایر مجلات معتبر و شناخته شده چاپ شده و به ثبت رسیده است؟