«هویت»

جستارهایی از موضع «دفاع ملی»

«هویت»

جستارهایی از موضع «دفاع ملی»

هویت طلب و فعال مدنی ؟!

«تنها فاشیست ها توسل به خشونت را توصیه میکنند.

برای رسیدن به دموکراسی با عرق ریخت نه خون!

بی عدالتی را نمی توان با بی عدالتی بزرگ تری

فیصله داد. هویت شما (اهالی جزیره کرس) با

مخالفت با هویت دیگران مشحص نمی شود.»

 جان هوم،برنده جایزه صلح نوبل

چندی است که اصطلاحاتی چون هویت طلب و فعال مدنی در جامعه سیاسی ایران در حال رواج است. بسیار شنیده و خواند ایم که برای افرادی خاص با گرایش های خاص تر از عبارت فعال مدنی و... استفاد می شود.در یکی دو سال گذشته برخی رسانه های فارسی زبان مانند رادیو فردا و صدای امریکا نیز از این واژگان استفاد کرده اند بدون اینکه به محتوای آن توجه داشته باشند. اگر بدون تعارف بخواهیم مسئله را ارزیابی کنیم باید گفت عباراتی چون فعال مدنی یا هویت طلب تبدیل شده اند بنام های مستعار تجزیه طلبی و ایران ستیزی. تا کنون رسانه های خبری از این اسامی برای فعالان سیاسی و یا روزنامه نگاران دستگیر شده و یا سایر زندانیان سیاسی استفاده نکرده اند. همه کسانی که فعال مدنی نامیده می شوند دارای گرایش های قومی به ویژه پان ترکی هستند.

حال به بینیم که آیا می توان این عده را فعال مدنی دانست؟ یا خیر! فعال مدنی آن گون که از نامش پیداست فردی است که دارای یکسری دغدغه فرهنگی (میراث فرهنگی و...) یا ساختاری (حقوق زنان) یا تاریخی است و سعی می کند با فعالیت های سازنده اجتماعی به سهم خود نقشی در تصحیح آن چه فکر می کند باید تغییر یابد ایفاء کند. همان گونه که می بینید دایره مصادیق این مفهوم بسیار گسترده است و در عین حال می تواند شامل کسانی هم شود که در جهت احقاق حقوق اقلیت ها در جامعه ای تلاش می کنند. ولی مصداق این عبارت هر چه باشد باید رنگی از فرِهنگ و مدنیت و حقوق شهروندی را دارا باشد. حقوق شهروندی (حقوق قومی یا زنان یا محیط زیست) با اسلحه یا خشونت بدست نمی آید. رسیدن به اهدافی که یک فعال مدنی می توان درگیر آن باشد از طریق "حوصله و اقناع" حاصل می شود نه انکار تاریخ،فرهنگ و موجودیت دیگران یا طرف مقابل. این رویکرد که مطالبات مدنی را می توان از طریق نفی دیگری به دست آورد نشان از عدم بلوغ سیاسی و فکری است.

در واقع مدعیان حقوق مدنی و کسانی که نام فعال مدنی برخود گذاشته اند فاقد ویژگی های لازم برای این نوع فعالیت و دقیقا واجد خصوصیات منافی با آن هستند. گروه ها و افراد مدعی آذربایجان (ولی در عمل دشمن آذربایجان) دارای درجه بالایی از خشونت نهادینه شده ، و آماده هرگونه اتهام زنی و حمله به طرف مقابل و احتمالا برخورد فیزیکی و سایر کنش ای غیر عقلایی هستند. این عده که برای کسب مشروعیت حضور در رسانه ها خود را فعال مدنی می دانند در عمل الزامات این عنوان را رعایت نمی کنند. برای نمونه آنان در مراسمات خود از نمادهای حامل خشونت مانند علامت گرگ خاکستری و هر نوع عکسی که نشانگر گرگی درنده باشد استفاده می کنند. صرف این نماد و دلبستگی یا اعتقاد بآن ناخودآگاه باعث می شود تا همان باصطلاح فعال مدنی هر لحظه آماده فحاشی ، ناسزای گویی و شاید حملات فیزیکی به طرف مقابل باشد.

این گونه رفتارها هیچ نسبتی با فرهنگ شهر نشینی و مدنیت ندارد. کسی در هیچ کجای جهان نتوانسته است با توسل به حرکت های فاشیستی امتیازاتی حقوقی یا مدنی به دست آورد بلکه روش گفتگو و اقناع همواره یکی از ابزارهای مهم انسان متمدن امروزی جهت رسیدن به اهداف اجتماعی و فرهنگی به شمار می آید. گاندی و ماندلا برای مقابله با آپارتاید و استعمار متوسل به نژادپرستی و برنامه های توسعه طلبانه نشدند. بلکه روش های واقعا مدنی و صلح آمیز را آزمودند. گروه های تجزیه طلب ادعای مبارزه با آنچه که آن را راسیسم و شونیسم نام می برند، را دارند و جدای از اینکه هرگز موفق نشده اند به معنای دقیق کلمه نژادپرست و شونیست بودن طرف مقابل را اثبات نمایند، خود در این مسیر مبتلا به نژادپرستی،شونیسم،دیگر ستیزی و... شدند که به راحتی در لابلای کلام ها و نوشته هایشان مشهود است.

مفروضه هایی مانند نژادپرستی،تبعیض و تحقیر ... که ابتدا به دشمن فرضی و فاقدی بُعد بیرونی بنام شونیسم نسبت داده می شد اندک اندک بعلت عدم بلوغ سیاسی،فقر نظری، خلا حضور نخبگان فکری در میان این عده و در نتیجه ناتوانی از فهم و تحلیل درست وقایع به کلید واژه های گفتمان تجزیه طلبی تبدیل شد. بزرگ نمایی وقایع یا افراد نیز هرگز در بلند مدت نتیجه بخش نبوده است.چهره سازی و قهرمان سازی نیز عملا نتوانست به خلاهای موجود این طیف کمکی کند. برای نمونه استفاده از عنوان روزنامه نگار برای تجزیه طلبانی که بعضا در نشریه دیواری یا دانشجویی مطالبی می نوشتند و بزرگ نمایی های زائد و نا بجا تاثیری در وضعیت و ضعف فکری نداشت و حتی نتوانست کارکرد تبلیغاتی درستی داشته باشد.

گزینش واژه فعال مدنی برای تجزیه طلبان نیز تا حدودی از تبار اصطلاح هایی بود که هم درصدد است نوعی مشروعیت اجتماعی برای این جماعت فراهم کند و هم هنجار شکنان ضد اجتماعی را به درجه فعالان اجتماعی و کسانی که درصدد احقاق حقوق شهروندی هستند بالا ببرد. اما در عمل دیدیم که این عبارت تبدیل شد به اسم رمز عناصر و پیاده نظامان تجزیه طلب! به همین نسبت عبارت جامعه شناسانه هویت طلبی نیز با قلب معنایی در خدمت همان اهداف قرار گرفت.

عبارات مبهم و کلی فعال مدنی و هویت طلب هرگز نمایاننده ی ماهیت واقعی منتسبان به آن عبارت نمی تواند باشد. تجزیه طلبانی که خود را هویت طلب می نامند برای فرار از بازخواست اجتماعی و اعتراضات افراد جامعه سعی می کنند ماهیت سیاسی خود را از طریق قلب نام پنهان دارند. این امر نشان از آن دارد که هنوز حسن و قبح بسیاری از مسائل در جامعه ایرانی به ویژه آذربایجان از میان نرفته است. هنوز وطن پرستی ارزشی والا و خیانت به کشور قبحی کبیر بشمار می رود. از این رو فرقه های مختلف پان ترکیست از جمله گروه های مطرود و ضد اجتماعی ای محسوب می شوند که ارزش ها و هنجارهای جامعه را زیر پا می گذارند، در نتیجه برای حضور در جامعه و عرصه عمومی نیاز به اسامی و عناوین مستعاری دارند تا مورد بازخواست یا سرزنش قرار نگیرند همانطور که برای توجیه گرایش افراطی به سمت کشورها و حوزه های فرهنگی دیگر(باکو یا ترکیه) که از دید عموم خودباختگی تلقی می شود نیاز به تحریف و باز نویسی تاریخ و مطرح کردن یکسری برساخته ها و مفروضات بدون پشتوانه ذهنی داشته و دارند. زمان آن رسیده است که جامعه ایرانی شدت عمل بیشتری در برابر این افراد نشان دهند و از طریق «واکنش های مدنی» آنان را متوجه نادرستی مسیری که در حال پیومدن آن هستند بنمایند. فعال مدنی و هویت طلب عبارت های فی نفسه ارزشمندی هستند و تجزیه طلبان از طریق انتساب این صفات گویی ماسکی بر چهره زده اند.

همین مطلب را در ایران گلوبال به بینید

یک بیانیه

از آنجا که بحرین را همواره بخشی از خاک ایران می دانم که به علت بی کفایتی های حکومت پهلوی ، خیانت هویدا و... از کشور جدا شد و از آنجا که هیچ مشروعیتی برای هر دولت عربی غیر شیعه که در خاک بحرین دایر شود قائل نیستم از طرف خودم به عنوان یک وبلاگ نویس وطن دوست، حمایت ام را از این بیانیه اعلام می کنم و هر چند توفیق حضور در کنار این اسامی را نداشتم اما با درج این بیانیه در وبلاگ هویت ملی حمایتم را نشان می دهم. سیاوش دادگر




ادامه مطلب ...

حسن تقی زاده یا عباس لسانی؟ کدامیک نخبه اند!


همان طور که می دانید در هفته های پیشین در همین وبلاگ نوشته ها و گفتارهایی را از تجزیه طلبان منتشر کرده و آن ها را به نقد کشیده ایم. مصاحبه با داوود توران و نقد نوشته ای دیگر از سایت گوناسکام نمونه ای بودند از خروارها دروغ و ادعای بدون سند و مدرک هویت طلبان بی سواد و احساساتی.

این هفته مناسب دیدم نوشته ای دیگر از سایت گوناسکام را که ادعای تئوریک بودن دارد را بازتاب داده و به نقد پاره هایی از آن بپردازم.

مقاله ای با عنوان سکوت آگاهانه آذربایجان و تحلیل وارونه سبزها نوشته ی ابوذر آذران. اصل مقاله در انتهای مطلب عینا درج خواهد شد، و در زیر جملاتی از آن را خوانده و سپس پرسش هایی را مطرح خواهیم کرد.

1)      نویسنده تجزیه طلب اشاره دارد: نخستین بامداد مشروطه، ستارخانِ آذربایجان، توسط یپرم خان ارمنی کشته شد و البته مشروطه نیز به قعر ناکامی رفت.

اولا: ستارخان سردار ملی ایران پس از ورود به تهران همراه نظامیانی که تحت نظر وی بودند در پارک اتابک اسکان داده شد. پس از چندی دولت مشروطه ایران تصمیم گرفت همه گروه هایی که در مشروطه به صورت مسلحانه دخیل بوده اند را خلع سلاح نماید، ولی ستارخان از تسلیم سلاح ها خودداری کرد. نظمیه تهران به وی هشدار داد اما متاسفانه این هشدارها ثمری نداشت. در درگیری که افراد نظمیه با نیروهای ستارخان داشتند کار به شلیک گلوله کشید اما ستارخان در این حادثه کشته نشد بلکه پای وی تیر خورد. این تیر نیز نه از جانب نیروهای نظمیه بلکه از جانب پشت و نیروهای خودی به مچ پای او برخورد کرد و و ستارخان را خانه نشین نمود نه اینکه وی را بکشد.

ادامه مطلب ...