دکتر سلامالله جاوید
گرچه به ظاهر پزشک بود؛ اما با پزشکی چندان آشنایی و سروکار نداشت. او از دست یاران با سابقة روسها و سازمان امنیت آن بود. به گفتة پیشهوری، او هنگامی که پس از مدت کوتاهی زندانی شدن، به کاشان تبعید شد که پیشهوری هم آن زمان در آنجا تبعید بود، در میان مردم نقش جاسوس و پادوی شهربانی را بازی میکرد. پس از شهریور ١٣٢٠ که جدا از اتحادیة کارگران حزب توده، آقای یوسف افتخاری اتحادیة دیگری پدید آورده بود. جاوید، به دستور شهربانی و پشتیبانی عمال روس، اتحادیهای بر پا کرد که به سبب ناتوان بودن در ادارة آن، زود از هم پاشید.
آذربایجانی ترک نیست. تنها در طول زمان زبان آذری اش با عناصری از زبان ترکی آمیخته شده است. این موضوع دلیل بر هویت نخواهد بود. همان طور که در افریقا بسیاری از سیاه پوستان بر اثر استعمار فرانسه ، فرانسوی حرف می زنند، این موضوع دلیل نمی شود که برای سیاهان هویتی فرانسوی قائل شویم یا سرخ پوستانی که در امریکای لاتین به زبان اسپانیولی تکلم می کنند را هندواروپایی بدانیم.
مورخان پان ترکیست در ترکیه برای ملت سازی ناچار از جعل تاریخ بوده اند.برای همین مجبور شده اتد ترکان بیابان گرد را متمدن و سازنده نشان دهند. در حالی که این قوم در طول تاریخ خشتی روی خشت نگذاشته اند. کلماتی مانند ترک غارتگر، یغماگر، ایلغار و... در تاریخ یادگار چنین رفتاری است.
دیروز در حین مطالعه به حکایتی جالب از مولانا بر خورد کردم در مورد ترکان که بدون شوخی و رودربایستی آنها ویرانگر توصیف میکرد. این حکایت را در زیر می آورم :
دربارة سرشت ویرانگر غلامان ترک در کتاب مناقبالعارفین افلاکی داستانی از زبان مولانا جلالالدین آمده که شایان ذکر است.
«روزی حضرت شیخ صلاحالدین [زرینکوب] جهت عمارت باغ خود مگر مُشتاقان ترک به مزدوری گرفته بود. حضرت مولانا فرمود که افندی! در وقت عمارتی که باشد، مُشتاقان رومی باید گرفت و در وقت خراب کردنِ چیزی مزدوران ترک. چه عمارت عالم مخصوص است به رومیان و خرابی جهان مقصور است به ترکان. و حق، سبحانه و تعالی، چون ایجاد عالم مُلک فرمود، اول کافران غافل را آفرید و ایشان را عمر بسیار و قوت عظیم داد تا همچون مُشتاقان مزدور بیخبر در عمارت کردن عالم خاک کوشیدند و بسی شهرها و قلاع بر قلل جبال و بقاع بر قُمّة تلال که معمور کردند تا همچون بَعدالقرون آن عمارتها نموذج آخریان شد. و باز تقدیر الهی چنان تدبیر فرمود که اندکاندک آن عمرانات به کلی خراب و یباب شود و مندرس گردد، گروه ترکان را آفرید تا بیمحابا و شفقت هر عمارتی که دیدند، خراب کردند و منهدم گردانیدند و هنوز میکنند و همچنان یوماَ بیوم تا قیامت خراب خواهند کردن.» افلاکی، مناقبالعارفین، به کوشش تحسین یازجی، آنکارا، ج ٢، صص 721-722.
از این پس در مورد گزافه گویی های پان ترکی و ادعاهای بزرگ به پاسخ این پرسش ها بیاندیشیم:
1- چند درصد از پان ترکیست جزو انسان های موفق جامعه به شمار می روند؟
2- چقدر از موضوع گرایش به پان ترکیسم یا به قول خودشان هویت طلبی به عقده های فرو خفته جنسی باز می گردد؟ سوال را به گونه ی دیگری مطرح کنیم، آیا اگر در شهرهای آذربایجان عشرتکده هایی باز شود ، هیچ پان ترکیستی باقی می ماند؟
3- پان ترکیست ها ادعا می کنند اجازه بارور کردن افکار خود به زبان ترکی را ندارد از پرورش اندیشه و تفکر عاجزاند. حال سوال کنیم: پان ترکیست هایی که از ایران خارج می شوند و به ترکیه،باکو،کانادا،سوئد و آلمان می روند، چه آثار و نوشته های گران بهایی به زبان ترکی تولید کرده اند؟ چند کتاب شعر،رمان، و یا هر اثر دیگری از این عده منتشر شده است؟ آقای رضا براهنی که ادعا می کند در ایران اجازه نمی دهند به ترکی بنویسد، بعد از سی سال زندگی در کانادا چند داستان ترکی منتشر کرده است؟
4- در راستای اثبات نظریه های پان ترکیستی در حوزه تاریخ، سیاست، تاریخ معاصر، حقوق بشر و... چند مقاله علمی – ترویجی و علمی پژوهشی در کشور به ثبت رسیده است و به موازات آن چند مقاله در خارج از کشور در ژورنال های علمی آی اس آی و سایر مجلات معتبر و شناخته شده چاپ شده و به ثبت رسیده است؟
تبار مردمان آذری بر پایۀ شاخص های ژنتیکی
سورنا فیروزی- کارشناس ارشد ژنتیک
●معیارها نژادی شامل چه پارامترهایی اند و چگونه به وجود آمده اند؟
محمد امین رسول زاده،از روزنامه نگاران سوسیال دموکرات قفقازی بود که هنگام فعالیت در ایران، یک پان ایرانیست دو آتشه به شمار می رفت که احیای سنن ایران باستان را مد نظر داشت. پس از اخراج وی از ایران (با فشار شوروی) و مسافرت اش به ترکیه تبدیل به یک پان ترکیست گردید که هدف اش احیای توران بزرگ بود.با پیروزی انقلاب کمونیستی در روسیه تزاری و با استفاده از خلا قدرت در روسیه، رسول زاده موفق شد که دولت مستعجلی را در ناحیه مسلمان نشین قفقاز به وجود آورد(1918) و نام آذربایجان را برای آن انتخاب کند. این نخسیتن بار در تاریخ سیاسی بود که از نام آذربایجان برای شمال رود ارس استفاده می شد. بسیاری از ایرانیان از جمله شیخ محمد خیابانی و بسیاری از روزنامه های آن روز ایران به این نام گذاری شدیدا تاختند.
پس از اینکه قدرت حکومت بلشویکی در تمام روسیه تثبیت شد، دولت مستعجل جمهوری آذربایجان به ریاست رسول زاده سقوط کرد ولی روس ها اجازه دادند تا نام آن هم چنان باقی بماند به امید آن که شاید بتوانند از این همسانی بین دو ناحیه شمال و جنوب رود ارس در آینده استفاده نمایند.
یکی از نکات جالب در زندگی رسول زاده این است که وی در جوانی از دوستان بسیار نزدیک استالین به شمار می رفته و حتی استالین یک بار جان وی را نجات داده بود. رسول زاده پس از فرار به اروپا از مخالفان سر سخت شوروی شده و در دوران جنگ جهانی دوم با آلمان هیتلری و سرویس های جاسوسی آن همکاری های بسیاری بر علیه استالینسم و کمونیسم انجام می دهد.
رسول زاده اقرار می کند که به عضویت یکی از سرویس های جاسوسی آلمان نازی درآمده و آموزش های لازم را دیده است. آلمان ها به رسول زاده قول داده بودند که پس از پیروزی بر استالین و دست یافتن بر قفقاز دولت های ملی در قفقاز تشکیل داده و رسول زاده نیز در راس دولت آذربایجان قرار داده خواهد شد.
پس از شکست نازی ها در جنگ و شروع دوران سر خوردگی و نا امیدی رسول زاده وی بار دیگر به سوی ایران گرایش پیدا می کند. نامه ی وی به دوست دیرین اش سید حسن تقی زاده، حاکی از شدت پشیمانی و سرخوردگی و عذاب وجدان او از خیانت به کشورش ایران و در تضاد قرار گرفتن با منافع آن می باشد. رسول زاده در این نامه می گوید : اگر یک دولت قدرت مند ایرانی بالای سر ما (قفقازی ها) بود، فجایع حاصل از حملات روس ها به وقوع نمی پیوست.
عکسی زیر مربوط به گروهی از میهن پرستان آذربایجانی مخالف فرقه است که در آن ماه ها اسلحه برداشته و با دلیری و غیرت آذری در برابر بیگانه پرستان و اشراری که روس ها آنان را تحت نام فدایی برای دزدی و قتل و غارت مردم آذربایجان گرد هم آورده بودند، مقابله می کردند
پیام دکتر جهانشاهلو (معاون پیشه وری) به پان ترکها به
بهانه چاپ دوم خاطرات اش در ایران هم
میهنان و به ویژه جوانان ما که در آینده چه بسا سر راهشان چنین دام هایی گسترده
خواهد شد، باید توجه کنند کارهای نادرست من و وهمکاران و همگامانم در برپایی حزب
توده و فرقه دموکرات آذربایجان پی آمدهای شومی برای میهن مان به بار آورد و چه
نوجوان هایی که سرمایه ارزنده و گران بهای میهن ما بودند را به کشتن داد و چه
خانواده هایی را بی سر پرست و بی سر و سامان کرد. ما
که به گمان خود می خواستیم زندگی هم میهنان خود را بهبود بخشیم دانسته یا ندانسته
آن ها را به سوی پرتگاه نیستی راندیم. به دیگران کاری ندارم اما من
در برابر سروش درون خود بسیار شرمنده ام.زیرا تنها آن شمار از خانواده ها نبودند
که از حزب سازی و فرقه تراشی ما به دستور بیگانگان از میان رفتند بلکه مسیر
زندگانی هزاران خانواده دیگر دگرگون شد و چه بسا آن ها در غبت و در میهن به خاک
سیاه نشاند. دکتر
جهانشاهلو از یاران مرحوم تقی ارانی و عضو گروه 53 نفر بود. در سال 1324 سرپرست
حزب توده در زنجان بود و از سوی حزب توده و شخص عبدالصمد کامبخش و با فشار روس ها
مجبور شد به فرقه بپیوندد. او در بیشتر مذاکرات و وقایع مهم دوشادوش پیشه وری و در
نهایت با خروج نیروهای ارتش سرخ از ایران و انحلال فرقه همراه با پیشه وری به
شوروی گریخت. او
سال ها بعد با نوشتن خاطرات خود "ما و بیگانگان" به مسائل رخ داده در
درون فرقه در یکسال قائله کذایی اشاره کرده و از گذشته خود ابراز ندامت نمود.